نیوز: پوری (پوراندخت) سلطانی شیرازی درسال ۱۳۰۶ در تهران به دنیا آمد. پدرش مهدی سلطانی شیرازی حقوقدان و از تجددخواهان دوران مشروطهخواهی بود.
مادرش بیبی رقیه، از بزرگان درویشان فرقه نعمتاللهی گنابادی بود که خانهاش خانقاه و وقف درویشان بود.
پوری پس از پایان تحصیلات در دبیرستان شاهدخت، وارد دانشکده ادبیات شد. دوستی نزدیکش با خالهزادههایش مجید و فریدون و فریده رهنما در کنار فضای دانشگاهی آن روزگار، بر شکل دادن به راه زندگی او تأثیری همیشگی داشت. در آن دوره همچون بسیاری دیگر به حزب تودهی ایران کشیده شد و آن را با امیدها و آرمانهای انسانی و اجتماعیاش موافق یافت.
فعالیتهای حزبی
پس از گرفتن لیسانس ادبیات دبیر دبیرستان شد. اما برای فعالیتهای حزبی به عنوان دبیر ادبیات راهی ساری شد؛ در آنجا به ترویج سوادآموزی در میان دختران و زنان کارگر و ارتقای فرهنگی زنان پرداخت، هرچند که هیچگاه عضویت در تشکیلات زنان حزب توده را نپذیرفت. آن را نوعی تفکیک جنسیتی میدانست که از آن بیزار بود. به سبب فعالیتهایش در ساری به زودی در آنجا شناخته شد و یک سال بعد به ناگزیر به تهران بازگشت.
در آن زمان خانه فریدون رهنما محفل روشنفکرانی چون شاملو، نادرپور، سایه، کسرایی، مرتضی کیوان، نیما یوشیج، و دیگران بود. پوری سلطانی نیز از همان آغاز به این حلقه میپیوندد و رفته رفته میان او و سایه و سیاوش و مرتضی و شاملو دوستیای خاص ایجاد میشود که عشق به ادبیات همراه با عشق به ارمانهای مشترک انسانی و عدالتخواهی که با شادی و سرزندگی جوانی عجین است، آنان را به هم پیوند میدهد. گهگاه کسانی چون شاهرخ مسکوب و نادرپور و محمدجعفر محجوب و دیگران نیز به این گروه میپیوندند.
>>>پیشنهاد می شود:
زادروز توران میرهادی/مادر ادبیات کودک و نوجوان در ایران
ازدواج
از این دوستی سرانجام ازدواج مرتضی و پوری بار و بر گرفت. در ۲۷ خرداد ۱۳۳۳ ازدواج کردند و چهار ماه بعد در ۲۷ مهر ۱۳۳۳ زمانی که هر دو در زندان بودند مرتضی کیوان به همراه ۹ نفر از نظامیان حزب توده اعدام شد.
پوری سلطانی شش ماه پس از مرگ مرتضی از زندان آزاد شد. چند سالی لباس سیاه عزا را از تن به در نیاورد تا سرانجام به سفارش دکتر علیرضا شفایی، دوست و پزشک معالجش، و به تصمیم خانواده، به لندن رفت. در لندن و کمبریج در رشته ادبیات انگلیسی درس خواند.
بازگشت به ایران
و سرانجام پس از هشت سال زندگی در اروپا به ایران بازگشت. اما ممنوعالشغل بود زیرا ورقهی تنفرنامه را امضا نکرده بود و نمیخواست امضا کند.
بنابراین در کلاسهای شبانه گروه خوارزمی و مرجان به ریاست زندهیاد پرویز شهریاری به تدریس انگلیسی پرداخت. سرانجام با پادرمیانی یکی از برادرانش که با آزموده در دبیرستان نظام هم شاگردی بوده و نیز با کمک دکتر گوهرین حکم ممنوعیت کار از پرونده حذف شد. با این حال به او اجازه بازگشت به حرفه معلمی داده نشد و او در کتابخانهی بانک مرکزی به کار کتابداری پرداخت.
در همین ایام کتاب «هنر عشق ورزیدن» نوشته اریک فروم را ترجمه کرد که با استقبالی زیادی روبرو شد. کار کتابداری در کتابخانه بانک مرکزی درهای تازهای را به رویش گشود و چنان شیفته این حرفه شد که در رشتهی تازهتأسیس فوق لیسانس کتابداری در دانشگاه تهران ثبت نام کرد.
تأسیس مرکز خدمات کتابداری
در سال ۱۳۴۷ با تأسیس مرکز خدمات کتابداری و مرکز اسناد و مدارک ایران در موسسه تحقیقات و برنامهریزی علمی و آموزشی، که فکر تأسیسشان را او به مجید رهنما، وزیر وقت علوم و آموزش عالی توصیه کرده بود، به این مرکز رفت و تا پایان عمر زندگی خود را در این مرکز بود.
و سپس در کتابخانه ملی صرف و وقف کتاب و کتابخانه و کتابداری کرد و با ایجاد زیربنایی محکم کتابداری نوین ایران را بنیان گذاشت تا جایی که به او مادر کتابداری نوین ایران لقب دادند.
در ۱۳۹۳ کتابخانهی ملی مراسمی در بزرگداشت او برگزار کرد و مجسمهی نیمتنه او در کتابخانهی ملی نصب شد. در این مراسم پوری سلطانی با تنی بیمار و بیانی بینفس سخنانی ایراد کرد که به وصیتنامهای برای کتابداران تبدیل شد.
نشریهی بخارا نیز شبی را به بزرگداشت بنیانگذار کتابداری نوین و مؤسس و موجد کتابخانهی جدید ملی ایران و مادر کتابداری نوین ایران اختصاص داد.
پوراندخت سلطانی نهایتا در روز ۱۶ آبان ۱۳۹۴ بر اثر بیماری ریوی درگذشت و در قطعه نام آوران بهشت زهرا به خاک سپرده شد.
بخشی از مستند «برای کتابهایم» به کارگردانی رضا حائری، دربارهٔ زندگی، کار و فعالیتهای پوراندخت سلطانی در کتابخانه ملی ایران.