داستان های عاشقانه کوتاه

  • کد خبر : 433505
  • 22 خرداد 1400 - 12:51
داستان های عاشقانه کوتاه

داستان های عاشقانه کوتاه عشق جاودانی: یک روز در محل کار، آماندا یک دسته گل زیبا دریافت کرد. در آن ۱۱ گل و یک یادداشت کوتاه وجود داشت. که با حروف زیبا در آن نوشته شده بود:
عشق من به تو تا روزی که آخرین شاخه این دسته گل بمیرد دوام خواهد داشت.یادداشت مربوط به همسرش بود که برای یک سفر کاری رفته بود. او که مطمئن نبود چه چیزی از این پیام درخواهد یافت، عصر به خانه رفت و گلها را با آب خیس کرد. و هر روز از پس از روز دیگر، گل ها زیبا شدند ولی بعد از مدتی کم کم یکی یکی پژمرده شدند تا اینکه همه از بین رفتند. همه به جز یک گل. این روزی بود که او فهمید یک گل مصنوعی در این دسته گل وجود دارد که برای همیشه ماندگار است.

داستان های عاشقانه کوتاه/ دوچرخه سوار

دوچرخه سوار

سال ۱۹۷۵ است ، زمانی که شارلوت فون سلدوین، دانش آموز ۱۹ ساله یک خانواده سلطنتی سوئد ، برای گرفتن پرتره ساخته شده توسط یک هنرمند با استعداد به هند سفر می کند. این هنرمند زبردست در یک خانواده فقیر هندی در پایین ترین طبقه مالی قرار دارد.
با وجود شرایط فوق العاده دشواری که ماهاندیا کومار داشت، به دلیل نقاشی با استعداد شهرت فوق العاده ای پیدا کرده بود. شهرت وی باعث شد تا شارلوت فون سلدوین برای انجام پرتره خود به هند سفر کند.

با پایان یافتن پروژه، این دو نفر عاشق یکدیگر شده بودند. پرادیومنا شیفته زیبایی شارلوت شده بود. او هرگز زن زیباتر از شارلوت را ندیده بود و همه تلاش خود را کرد تا تمام زیبایی او را به تصویر بکشد، اما هرگز به طور کامل موفق نشد.

با این وجود، این پرتره با شکوه بود و شارلوت عاشق سادگی و شخصیت زیبای نقاش هنرمند شد. او تصمیم گرفت که بیشتر در هند بماند. از چند روز به هفته و سپس حتی به ماه تبدیل شد. این دو چنان عاشق یکدیگر شده بودند که تصمیم گرفتند طبق آیین های سنتی هند ازدواج کنند.

متأسفانه، زمان آن فرا رسید که شارلوت برای تکمیل تحصیلات خود در لندن مجبور به ترک دوباره ی کومار شد. و سپس، هزاران مایل از هم جدا شدند اما احساسات آنها نسبت به یکدیگر هرگز تغییر نکرد. آنها از طریق نامه هایی که تقریباً هفتگی با یکدیگر رد و بدل می کردند در تماس بودند

طبیعی است که مانند هر نو عروسی، او هم دوست داشت کنار شوهر خود باشد. شارلوت به شوهرش پیشنهاد داد که برای او بلیط هواپیما بخرد ولی کومار این کار را رد کرد. او نه تنها تصمیم گرفته بود ابتدا تحصیلات خود را به پایان برساند، بلکه تصمیم خود را برای پیوستن به عشق زندگی اش به شرط گرفتن مدرکش گرفته بود. او حتی به شارلوت قول داد که برای دیدن دوباره او هر کاری از دستش برمی آید انجام خواهد داد.

پس از پایان تحصیلات، پرادیومنا تمام دارایی خود را برداشت و آنها را فروخت. متأسفانه ، پولی که به دست آورد حتی به اندازه خرید بلیط پرواز هم نبود. تمام توانایی وی یک دوچرخه ارزان و دست دوم بود. خیلی ها اگر جای او بودند، ناامید می شدند، بعضی ها حتی منصرف می شدند.

اما پرادیومنا این گونه نبود. او به جای اجازه دادن به شرایط دشوار برای جلوگیری از دیدار دوباره همسر محبوبش، به طور قطعی تصمیم گرفت هر کاری از دستش بر می آید، انجام دهد تا دوباره همسرش را ببیند. هیچ چیز نمی توانست مانع پیوستن مجدد او به همسرش شود، حتی اگر این به معنای دوچرخه سواری طاقت فرسا در سراسر جهان باشد.

کومار تصمیم گرفت با دوچرخه از هند به دنیای غرب برود. کومار پرادیومنا تمام نقاشی ها و قلم موهایش را با خود حمل می کرد تا از این طریق از لحاظ اقتصادی مشکلی نداشته باشد. سفر او در هشت کشور ادامه پیدا کرد و بیش از چهار ماه طول کشید. اما سرانجام، او به زادگاه شارلوت در سوئد رسید و نهایتا او را دوباره دید. از آن به بعد، هر دو برای مدت طولانی هرگز کنار یکدیگر را ترک نکردند.

داستان های عاشقانه کوتاه/داستان کوهستان

کوهستان

داستان های عاشقانه کوتاه: افرادی هستند که می گویند عشق می تواند کوه ها را جا به جا کند. این ممکن است از نظر فیزیکی ممکن نباشد، اما افسانه هایی وجود دارد معروف به “مرد کوهستانی” که کاملا نزدیک این هدف شد.
روزی همسر مرد کوهستان هنگام عبور از یک تپه به زمین افتاد و به شدت آسیب دید. او به کمک فوری پزشکی نیاز داشت، اما به دلیل تپه ای که دهکده کوچک آنها را از شهر بعدی جدا می کرد، این امکان وجود نداشت

خیلی غم انگیز است اما همسر او پیش از اینکه مرد بتواند کاری برای او انجام دهد در اثر جراحات جدی درگذشت. شب وحشتناکی بود. آن شب مرد تصمیم گرفت مسیر کوچکی از کوه را تراش دهد تا به روستای اطراف دسترسی داشته باشند.

طرحی بلند پروازانه بود و بخاطر آن مورد تمسخر شدید قرار گرفت. اما پس از ۲۲ سال کار با عزم و اراده فوق العاده، راهی به تپه تراشید. این کار او کمک کرد تا فاصله بین دو شهر از ۵۵ کیلومتر به تنها ۱۵ کیلومتر کاهش یابد، به طوری که دیگر هرگز چنین چیزی اتفاق نیافتد.

تاج محل دوم

داستان های عاشقانه کوتاه/داستان ساختمان دومین تاج محل از آنجا آغاز می شود که فیض الحسن کوادری و همسرش تاجمولی بیگم متوجه شدند ازدواج آنها بدون فرزند باقی خواهد ماند. این یک وضعیت دشوار برای هر زوج بود به خصوص برای تاجمولی که شروع به سوال های متعددی کرد که آیا کسی بعد از مرگ او را به یاد خواهد آورد؟ فیضول که تحت تاثیر همسر خود قرار گرفت تصمیم گرفت برای همسرش بنای یادبودی بسازد تا همسر زیبای او قرن ها به یادگار بماند.

او تصمیم خود را عملی کرد و به خاطر همسر دوست داشتنی اش عمارتی ساخت که اکنون به مکانی تبدیل شده است که سالانه گردشگران زیادی را به خود جذب می کند.

>>>بیشتر بخوانید:

“حقیقت مانندی” در داستان یا معیار سنجش داستان

وزنه بردار

وزنه برداران قول می دهند

داستان های عاشقانه کوتاه/ وقتی سوزان در جریان مسابقه ای در تلویزیون ماتیاس اشتاینر، وزنه بردار اتریشی را دید، بلافاصله به او علاقه مند شد. او چنان مصمم به ملاقات با این ورزشکار بود که مدت زیادی مدام از مفسران تلویزیون شماره تماس وی را می خواست تا سرانجام آنها تسلیم شدند و شماره ی وزنه بردار را به او دادند. هنگامی که سوزان آدرس ایمیل او را گرفت، با وزنه بردار تماس گرفت و هر دو توافق کردند که با یکدیگر ملاقات کنند. این عشق در نگاه اول بود و دو نفر دیری نگذشت که عاشق یکدیگر شدند.

وزنه بردار جوان به خاطر همسرش به آلمان نقل مکان کرد و درخواست تابعیت آلمان را داد. او چنان عاشق سوزان بود که به او قول داد روزی برای او مدال المپیک بیاورد. ماتیاس اشتاینر مصمم بود که به قول خود عمل کند، اما اوضاع طور دیگری رقم خورد. در سال ۲۰۰۷ همسر زیبای او سوزان در یک تصادف رانندگی درگذشت

این یک فاجعه غیر قابل تصور برای مرد جوان بود. اما آنچه را به همسرش قول داده بود به خاطر آورد. این قول بود که سبب شد وزنه بردار این دوران سخت را پشت سر بگذارد. او چنان مصمم شد که سرانجام برای عضویت در تیم المپیک آلمان در المپیک ۲۰۰۸ پکن انتخاب شد.

در طول مسابقه، ماتیاس اشتاینر با رقبای فوق العاده چالش برانگیزی روبرو شد. او سه تلاش برای وزنه برداری داشت اما در دو تلاش اول خود موفق نشد. او تمام سعی خود را در تلاش سوم و آخر انجام داد.

او موفق شد وزنه فوق العاده سنگین را که سبب شد مدال طلای المپیک را از آن خود کند، بردارد. صحنه ای که به او مدال اعطا شد برای میلیون ها بیننده در سراسر جهان پخش شد و اشتاینر هنگامی که تصویری از همسرش را در دوربین دید شروع به اشک ریختن کرد.

لینک کوتاه : https://www.news.ir/?p=433505
  • نویسنده : راضیه قوامی
  • منبع : Planetofsucess.com

ثبت نظر

-