شخصیت و شخصیت پردازی در داستان

  • کد خبر : 425288
  • 06 اردیبهشت 1400 - 20:45
شخصیت و شخصیت پردازی در داستان

از پیرنگ که صحبت می کردیم، چنین تصور می شد که پیرنگ و شخصیت از هم جدا هستند، اما در واقع این دو، مثل دوسر الاکلنگ به هم مربوطند و از یک ماده  و جوهرند. هیچ حرکتی نمی تواند در یک طرف ایجاد شود که در طرف دیگر انعکاس پیدا نکند. هر عاملی که بر یکی از آن ها تأثیر بگذارد، در دیگری نیز مؤثر می افتد.

اما بررسی شخصیت بسیار دشوارتر از بررسی پیرنگ است زیرا شخصیت از پیرنگ، پیچیده تر و پرابهام تر و متنوع تر است، حتی معمایی که در داستان پلیسی و جنایی مطرح می شود، کم تر از طبیعت آدمی پیچیده و ابهام انگیز است. گذشته از این، کارهای هر شخصیت داستان می تواند مورد تقلید و تکرار قرار گیرد و درعرصۀ زندگی بسیار مؤثر واقع شود و تأثیر های خوش و یا ناخوشایندی در جامعه به جا بگذارد، البته این در صورتی است که نویسنده با استادی بتواند شخصیت های نیرومند و جالب توجهی به وجود آورد. از این نظر شخصیت و شخصیت پردازی از عناصر بسیار پراهمیت هر داستان به حساب می آید.

شخصیت پردازی

تعریف شخصیت

اشخاص ساخته شده ای را که در داستان و نمایشنامه و … ظاهر می شوند شخصیت می نامند. شخصیت، در اثر روایتی یا نمایشی، فردی است که کیفیت روانی و اخلاقی او، در عمل او و آنچه می گوید و می کند، وجود داشته باشد. خلق چنین شخصیت هایی را که برای خواننده در حوزۀ داستان تقریباً افرادی واقعی جلوه می کنند، شخصیت پردازی می خوانند. نویسنده در آفرینش شخصیت هایش می تواند آزادانه عمل کند، یعنی با قدرت تخیل، شخصیت هایی بیافریند که با معیار های واقعی جور در نیاید و از آن ها حرکاتی سر زند که از خالق او، نویسنده ساخته نباشد و با آدم هایی که هر روز در زندگی واقعی می بینیم تفاوت داشته باشد.

اسطوره های نخستین، از مخلوقات خیالی و دو رگه سرشار است، موجودات دورگه ای که نیمی زن و نیمی مار، نیمی مرد و نیمی بز، نیمی زن و نیمی شیر، نیمی آدم و نیمی پرنده یا ماهی هستند؛ اما امروز معیار سنجش قدرت تخیل و استادی نویسنده، در مجسم کردن و واقعی جلوه دادن مخلوقات ذهن اوست. شخصیت های مخلوق و دنیای آن ها و رفتار و کردارشان، هر چند عجیب و غریب باشند، باید به نظر خواننده در حوزۀ داستان، معقول و باور کردنی بیایند.

در اینجا بر این نکته تأکید می کنیم که اگر جهان داستان کاملاً خیالی و وهمی هم باشد، نویسنده باید طوری آن را تصویر کند که خوانندگان، در حوزۀ داستان، وقایع و شخصیت ها را باور کردنی ببینند و آن ها را بپذیرند. اگر در داستان، اشخاص نامأنوس و با رفتار و خلق و خویی غریب وجود داشته باشند، نویسنده باید با گفتار و اعمال مستدل شخصیت ها، آن ها را به خوانندگان بشناساند تا خوانندگان با خصوصیت ها و خصلت های روحی و خلقی آن ها مأنوس شوند و با آنها همدرد و موافق باشند یا در برابر آن ها جبهه بگیرند و در برابر اعمال و افکار آن ها از خود واکنش نشان بدهند.

اگر خوانندگان نسبت به شخصیت های داستان، بی علاقه بمانند، بی شک نویسنده در شخصیت پردازی موفق نبوده است. یکی از معیار های سنجش رمان های خوب، شخصیت های معقول و پذیرفتنی آن هاست، شخصیت هایی که در جهان داستان، هر چند که این جهان غریب و خیالی باشد، زنده و واقعی جلوه کنند . نویسنده برای آنکه بتواند شخصیت های زنده و قابل قبول عرضه کند، باید سه عامل مهم را در نظر داشته باشد:

  • اول شخصیت ها باید در رفتار و خلقیاتشان ثابت قدم و استوار باشند. آن ها نباید در وضعیت و موقعیت های مختلف، رفتار و اعمال متفاوتی داشته باشند مگر اینکه برای چنین تغییر رفتاری دلیلی وجود داشته باشد.

 

  • دوم، شخصیت ها، برای آنچه انجام می دهند باید انگیزۀ معقولی داشته باشند، به خصوص وقتی که تغییری در رفتار و کردار آن ها پیدا شود، ما باید دلیل این تغییر را بفهمیم. امکان دارد که در آن بخش از داستان دلیل تغییر رفتار شخصیت یا شخصیت ها را نفهمیم اما به هر حال وقتی داستان را تمام کردیم باید دلیل چنین تغییری را بدانیم.

 

  • سوم:شخصیت ها باید پذیرفتنی و واقعی جلوه کنند. آن ها باید نه نمونۀ مطلق پرهیزکاری و خوبی باشند و نه دیو بد سرشت و شریر، بلکه باید ترکیبی از خوبی و بدی و مجموعه ای از فردیت و اجتماع باشند شخصیت ها نباید از خصلت های ضد و نقیض و ناهماهنگ ترکیب یافته باشند. ما شخصیت های داستانی را، یا می شناسیم یا نمی شناسیم اما به هر حال باید احساس کنیم که آن ها از تجربه و مشاهده نویسنده زاده شده اند و باید در محیط و حوزۀ داستان قابل قبول و طبیعی جلوه کنند. شخصیت های بوف کور گرچه در خارج از حوزۀ داستان، شخصیت های غریب و نامأنوسی هستند، در حوزۀ داستان طبیعی و پذیرفتنی اند. شخصیت های داستان باید در دنیای مخلوق داستان و در متن حوادث مورد توجه قرار گیرند نه بیرون از آن.

در داستان کوتاه اغلب مجالی برای شخصیت پردازی نیست و شخصیت پردازی بیشتر در رمان کارساز و مهم است، از این رو بنیاد اغلب رمان های موفق و معتبر بر شخصیت پردازی آن ها گذاشته شده و شخصیت های آن هاست که به رمان ارزش و اعتبار می دهد و عموماً بر این عقیده اند که در شاهکارهای ادبی، حوادث به طور منطقی از تقابل خلقیات و طبایع آدم های داستان به وجود می آیند، بنابراین هدف اصلی بسیاری از داستان ها نشان دادن خصلت و طبیعت شخصیت هاست.

چون آنچه آدم دوست دارد یا به آن معتقد است، بیشتر در هنگامی ظاهر می شود که او تحت فشار قرار گرفته باشد و نسبت به وضعیت و موقعیتی که بر او فشار می آورد(ممکن است این وضعیت و موقعیت را خودش به وجود آورده باشد) از خود واکنش نشان می دهد. از این نظر غالباً نویسندگان برای خلق داستان جالب توجه، کشمکش مهمی را در زندگی شخصیت اصلی داستان انتخاب می کنند.

>>>بیشتر بخوانید:

داستان و پیرنگ (الگوی حادثه)/پیرنگ کالبد و استخوان بندی وقایع است

شخصیت پردازی

شیوه های شخصیت پردازی

نویسنده ممکن است برای شخصیت پردازی در داستان از سه شیوه استفاده کند:

اول:

ارائه صریح شخصیت ها با یاری گرفتن از شرح و توضیح مستقیم. به عبارت دیگر نویسنده با شرح و تحلیل رفتار و اعمال و افکار شخصیت ها، آدم های داستانش را به خواننده معرفی می کند یا از زاویۀ دید فردی در داستان، خصوصیت ها و خصلت های شخصیت های دیگر داستان توضیح داده می شود و اعمال آن ها مورد تفسیر و تعبیر قرار می گیرد. موفقیت در ارائه صریح شخصیت ها به خصوصیات شخص راوی یا ویژگی های نویسندۀ دانای کل است.

رمان کلیدر نوشتۀ محمود دولت آبادی و رمان شوهر آهو خانم اثر علی محمد افغانی با چنین روشی نوشته شده است و شخصیت داستان را نویسندۀ دانای کل با شرح و تفسیر ارائه داده است. در رمان شوهر آهو خانم خواننده شخصیت سید میران را پیش از تشریح و تفسیر نویسنده می شناسد، نه از عمل و کردارش در بر خورد با حوادث و مسائل. در واقع نویسنده چون عقل کلی رفتار کرده است و درون شخصیت ها ی رمانش را به خواننده نشان داده است. این روش می تواند از امتیاز وضوح و ایجاز در شخصیت پردازی آدم های داستان برخوردار باشد اما این روش هرگز نمی تواند به تنهایی به کار برود. اگر داستانی در کار باشد، شخصیت باید عمل کند. اگر عمل نکند و نویسنده به همین تشریح و تفسیر کفایت کند، داستان شکل مقاله و گزارش پیدا می کند.

همان طور که می دانیم افغانی در رمانش در عین حال که با صراحت از خصوصیت خلقی و روحی شخصیت های رمان صحبت می کند، شخصیت ها را در حین عمل و در برخورد با حوادث نیز نشان می دهد. شرحی که از خصوصیت اخلاقی سید میران در رمان شوهر آهو خانم داده شده  ما را آماده می کند که درانتظار عمل و رفتار او در برخورد با زنی با رفتار و سلوکی آزادانه تر وبی خیال تر یعنی هما، شخصیت دیگر رمان باشیم.

نویسنده پیشاپیش مقدمات عمل سید میران را به خواننده معرفی می کند. از این رو، روش ارائه صریح شخصیت ها، ناچار است که یاری ضروری، روش غیر مستقیم و نمایشی را بپذیرد. در غیر این صورت خواننده راضی و متقاعد نمی شود و داستان دچار شرح و تفصیلات زاید و به قول “تولستوی” گرفتار چاقی مفرط اندام می شود و به جای عضله، لایه در لایه چربی جمع می کند.

صحنه تئاتر

دوم:

ارائه شخصیت ها از طریق عمل آنان با کمی شرح و تفسیر یا بدون آن.

این روش عرضه کردن شخصیت ها جزء جدایی ناپذیر روش نمایشی است زیرا از طریق اعمال و رفتار شخصیت هاست که آن ها را می شناسیم. در صحنۀ تئاتر هنر پیشه با رفتار و گفتار، خودش را به ما معرفی می کند و در رمان نیز از طریق اعمال و گفتار شخصیت هاست که خواننده به ماهیت آن ها پی می برد.

در این روش شخصیت های داستان در حین عمل نشان داده می شوند و ما از آنچه آن ها می گویند و از آنچه می کنند، حدس می زنیم که چه نوع آدمی هستند. اعمال و گفتار شخصیت ها به نمایش گذاشته می شود، همانطور که درصحنه تئاتر هنر پیشه ها عمل می کنند و حرف می زنند و ما از طریق گفتار واعمال، آن ها را می شناسیم، آدم های داستان نیز از طریق اعمال و گفتارشان خود را به خواننده می شناسانند.

اگر شخصیت داستان خودخواه است، باید اعمال و گفتارش او را چنین نشان بدهد. خواننده باید خود نتیجه بگیرد که شخصیت ها چه خصوصیت و خصلتی دارند. نویسنده با ارائه مدرک و شاهد، شخصیت هایش را خلق می کند و ما با نتیجه گیری از این شواهد، شخصیت های داستان را مجسم می کنیم. اغلب نویسندگان ترجیح می دهند از این روش نمایشی در پرداختِ شخصیت هایشان استفاده کنند، یعنی به جای گفتن، نشان بدهند.

تجربۀ ما بر درستی این روش گواهی می دهد وکارآیی آن را سینما و تلویزیون ثابت کرده است. عمل و کنش و ظاهر بیرونی، فکر و اندیشۀ درونی را نشان می دهد. اما همان طور که گفته شد، بعضی از این آثار با کمی شرح و تفسیر آمیخته است، یعنی همان طور که در روش اول، نویسنده نمی توانست فقط به شرح و توضیح صرف اکتفا کند، در این روش هم نویسنده گاهی از شرح و تفسیر در پرداخت شخصیت هایش ناگزیر است.

سوم:

ارائۀ درون شخصیت، بی تعبیر و تفسیر. به این ترتیب که با نمایش عمل ها و کشمکش های ذهنی و عواطف درونی شخصیت، خواننده غیر مستقیم شخصیت را می شناسد. این روش، رمان های “جریان سیال ذهن” را به وجود آورده است که عمل داستانی در درون شخصیت ها رخ می دهد و خواننده غیر مستقیم در جریان شعور آگاه و نا آگاه شخصیت های داستان قرار می گیرد. “ویجینیا وولف”، “جیمز جویس” و “ویلیام فاکنر” در آثارشان از این روش بهره برده اند و استادانه آن را به کار بسته اند.

تئاتر

شخصیت ایستا، شخصیت پویا

شخصیت های قصه، داستان کوتاه، رمان، نمایشنامه و… را می توان از جنبه های مختلف تقسیم بندی کرد. از جملۀ این تقسیم بندی ها، گروه شخصیت های ایستا و گروه شخصیت های پویا است.

  • شخصیت ایستا شخصیتی در داستان است که تغییر نکند یا اندک تغییری را بپذیرد. به عبارت دیگر، در پایان داستان همان باشد که در آغاز بوده است و حوادث داستان بر او تأثیر نکند یا اگر تأثیر بکند، تأثیر کمی باشد. “خورشید شاه” در رمان “سمک عیار”، شخصیت ایستایی دارد. اگر چه به چین می رود و رقیب های خود را از میان بر می دارد و به وصال معشوق می رسد و شهر های بسیاری را فتح می کند اما در شخصیتش تغییری حاصل نمی شود. در پایان قصه، همان شخصیت آغاز قصه را دارد. حوادث بسیاری بر او گذشته است، بی آنکه او را دگرگون کند. اصولاً قصه ها، چه کوتاه و چه بلند اغلب شخصیت های ایستایی دارند رمان های “پیکار سک” کلاسیک غربی نیز شخصیت های ایستایی دارند. شخصیت های بی سر و پا و آب زیرکاهِ آن ها، گرچه ممکن است حوادث بسیاری را پشت سر بگذرانند، در پایان خصلت و خصوصیتشان تغییر نمی کند یا اگر در شخصیت شان تغییر پیدا شود، این تغییر اندک است.

 

  • شخصیت پویا، شخصیتی است که یکریز و مداوم در داستان، دستخوش تغییر و تحول باشد و جنبه ای از شخصیت او، عقاید و جهان بینی یا خصلت و خصوصیت شخصی او دگرگون شود. این دگرگونی ممکن است عمیق باشد یا سطحی، پر دامنه باشد یا محدود. ممکن است در جهت سازندگی شخصیت ها عمل کند یا در ویرانگری آن ها. “خالد” شخصیت رمان همسایه ها، شخصیتی است پویا و متحول، حوادثی که برای او اتفاق می افتد به کلی شخصیت او را دگرگون می کند. شاهکارهای ادبی اغلب دارای شخصیت های پویای هستند. البته ما نباید در هر داستانی، انتظار تحول شخصیت ها را داشته باشیم. در داستان کوتاه، غالباً مجالی برای تغییر و تحول شخصیت ها نیست؛ اگر تحولی صورت بگیرد اغلب در شخصیت اصلی داستان است.

شخصیت پردازی

انواع شخصیت ها

  1. شخصیت های قالبی

شخصیت هایی هستند که نسخۀ بدل یا کلیشۀ شخصیت های دیگری باشند. شخصیت قالبی از خود هیچ تشخصی ندارد. ظاهرش آشناست، صحبتش قابل پیش بینی است. نحوۀ عملش مشخص است، زیرا بر طبق الگویی رفتار می کند که ما با آن قبلاً آشنا شده ایم مثلاً کسی که ادای جاهل ها را در می آورد یا تقلید هنر پیشۀ معروفی را می کند، شخصیتی قالبی را ارائه می دهد. شخصیت های قالبی اطراف ما را پر کرده اند مثل: روشنفکر نما، مظلوم نما، مقدس نما، فرنگی نما و…

  1. شخصیت های قرار دادی

شخصیت های قرار دادی افراد شناخته شده ای هستند که مرتباً در نمایشنامه ها و داستان ها ظاهر می شوند و خصوصیتی سنتی و جا افتاده دارند. شخصیت های قراردادی، به شخصیت های قالبی خیلی نزدیکند و گاه تشخیص این دو از هم دشوار است. در قصه های قدیمی، غول ها، دیوها، جن ها، پری ها، آدم های خسیس، شخصیت های قرار دادی بودند که در توصیف خصوصیت های آن ها مبالغه می شد. از مشخصات شخصیت های قراردادی، تازه نبودن آن هاست و به همین دلیل است که ما از دیر باز با این نوع شخصیت ها آشنا هستیم.

  1. شخصیت های نوعی

شخصیت نوعی یا تیپ نشان دهندۀ خصوصیات گروه یا طبقه ای از مردم است که او را از دیگران متمایز می کند. شخصیت نوعی نمونه ای است برای امثال خود. برای آفریدن چنین شخصیتی باید حقیقت را از چند نمونه واقعی و زنده گرفت و با هنرمندی در هم آمیخت تا شخصیت نوعی مورد نظر آفریده شود.

  1. شخصیت های تمثیلی

  2. شخصیت های نمادین

شخصیت های تمثیلی، شخصیت های جانشین شونده هستند، به این معنا که شخصیت یا شخصیت هایی جانشین فکر و خلق و خو و خصلت و صفتی می شوند. مثل آقای دیو سیرَت، خانم خوش طینت. در این صورت های ابتدایی تمثیل، صفات و خلقیات در قالب شخصیت هایی تجسم می یابند یا فکر و نظری مخصوص، تصویر می شود مثل” شیطانک، دیر آمد” یا ” تنبل خان، پیدایش شد”. بنابراین، این نوع شخصیت ها دو بعدی هستند، بعد فکری و خصلتی که مورد نظر نویسنده یا گوینده بوده است و بعدی که در آن مجسم می شوند. وقتی می گوییم” تخم جن، دیر آمد” دو منظور داریم. یکی خصلت شیطنت و دیگری عینیت دادن به آن است.

تفاوت تمثیل با نماد

تمثیل نوعی تصویر نگاری است که در آن مفاهیم و مقاصد اخلاقی از پیش شناخته شده ای از روی قصد به اشخاص، اشیاء و حوادث منتقل می شود، در حالیکه نمادگرایی تجسم احساسی هستی ها و جوهر هایی است که قبلاً درک نشده باشد و جز به شکل نمادین خاصی هم قابل درک نباشد. در داستان های امروزی به طور کلی شخصیت های تمثیلی با شخصیت های نمادین اغلب با هم آمیخته اند و جدا کردن آن ها از هم امکان ندارد.

تعریف تمثیل:

تمثیل ارائۀ شخصیت اندیشه یا واقع است به طریقه ای که هم خودش را نشان بدهد و هم چیزی دیگری را، به عبارت دیگر تمثیل یک معنای آشکار دارد و یک یا چند معنای پنهان.

6.شخصیت های همه جانبه

شخصیت های همه جانبه در داستان ها، توجه بیشتری را به خود جلب می کنند. این شخصیت ها با جزئیات بیشتر و مفصل تر تشریح و تصویر می شوند. خصلت های فردی آن ها، ممتاز تر از شخصیت های دیگر رمان است. بسیاری از مردم که هر روز به آنها بر می خوریم و آن ها را چون شخصیت های قالبی تصور می کنیم، مثل رانندگان تاکسی، فروشندگان دوره گرد و… ممکن است برای مطالعه، شخصیت های جالبی باشند اما بر خلاف زندگی، داستان نمی تواند نسبت به همه توجهی یکسان داشته باشد، از این رو، شخصیت های اصلی داستان به طور کامل ترسیم می شوند و آدم های دیگر، طرح هایی هستند که صحنۀ رمان را پر می کنند.

لینک کوتاه : https://www.news.ir/?p=425288
  • نویسنده : ثمین شعفی
  • منبع : عناصر داستان

برچسب ها

ثبت نظر

-