ارزش ها، باورهای بنیادین و پایه ای هستند که اعمال و گرایش های ما را هدایت کرده یا آنها را تحت تاثیر قرار میدهند. آن ها به شما کمک میکنند که تعیین کنید چه چیزی برای شما مهم است. ارزشها، چگونگی های مربوط به یک شخص است که آرزو و میل دارد از آنها پیروی کند، آنها را قبول کند، به آن ها متصل باشد و آن کسی بشود که می خواهید باشد. ارزش ها به شما اطلاع می دهند که چطور با خودتان و دیگران و جهان اطرافتان تعامل برقرار کنید که در نتیجه تصمیمگیریهای درستی انجام دهید. ارزش ها، پایه و ستون همه آن چیزی است که دارید انجام میدهید و به آن فکر میکنید.
ارزشها معمولا باورهای گیرا و مثبتی هستند درباره اینکه چه چیزی درست و چه چیزی غلط است. آنها یک قطب نمای اخلاقی و هدایت کننده عمیق برای شما هستند. اگر بخواهیم مثالهایی از ارزشها بزنیم، به عنوان مثال میتوانیم به عشق، احترام، اعتماد، وفا، صداقت، درستکاری، احتیاط، امنیت مالی، عدالت، برابری، قابل اعتماد بودن و خانواده اشاره کنیم.
چه از آن آگاه باشید چه نباشید، ارزشها وجود دارند. آنچه شما انجام میدهید و اینکه چطور آن را انجام میدهید، باعث میشود که احساس خوب یا بدی در زندگی داشته باشید. اگر ارزش های شما با اعمالی که انجام میدهید منطبق نباشد، احساس شادی نمیکنید. شما به صورت ناخودآگاه، ارزش های خودتان را میشناسید. ممکن است اولویت را ندانید، ممکن است مرزهایی برای شما وجود داشته باشد اما شما یک دانش درونی دارید و به صورت غریزی هماهنگ با ارزش هایتان زندگی میکنید. اگر ارزش های شما زیر پا گذاشته شود، حداقل اتفاقی که میافتد این است که احساس ناراحتی خواهید کرد و احساس ناخوشایند و حس گناه کار بودن را تجربه میکنید.
مهمترین ارزش هایی که یک خودشیفته دارد چیست؟
یک انسان خودشیفته همانند یک معتاد است که دو آرزوی درونی دارد که تمام اعمالش را تحت تاثیر قرار میدهد. اولین آرزو، نیاز شدید به توجه، تحسین و تاییدی است که آنها را به این نتیجه کاذب برساند که بهترین هستند و متاسفانه آنها در دریافت افراطی توجه از دیگران، خبره هستند. دومین آرزو، شوق و اصراری است که آن ها جهت پیدا کردن هویت شکننده خود دارند. این به دلیل آن است که خودشان را حفظ کنند که مبادا در معرض ناامنی قرار بگیرند یا اینکه کمتر خوب به نظر برسند.
من خودم با یک مادر خودشیفته بزرگ شدهام و هنگامی که برمیگردم به تجربه هایم نگاه میکنم، این را کشف می کنم که ارزش های مادرم اکثرشان منفی بوده است. قطب نمای اخلاقی او خیلی متفاوت از افراد نرمال بوده است. ما باید توجه داشته باشیم هنگامی که با یک خودشیفته ارتباط برقرار میکنیم، آنها یک سری باورها و ارزشهای آزار دهنده دارند که از آن باورها و اعمال ممکن است رنج بکشیم.
ارزش های پوشالی یک فرد خودشیفته
۱. تصویر و ظاهر: مهمترین چیز برای خودشیفتهها این است که زیبا، ثروتمند، نابغه، موفق، دارای ارتباط خوب به نظر برسند. اما متاسفانه یک فرد خودشیفته، ارزش هایش از جمله امنیت مالی، عشق و صداقت را فدای ظاهر خودش میکند تا هرطور شده دیده شود. این چیزی است که به آن ها اعتماد و اطمینان میدهد و همزمان راهی است برای پنهان کردن آن نقاط ضعفی است که دارند. آن ها خودشان را به قرض می اندازند تا خودنمایی کنند، و یا مثلا با آخرین مدل ماشینی که دارند کلاس بگذارند.
۲. بی احترامی: آنها فقط برای نیازهای خودشان احترام قائل اند و برای اینکه به بیشتر نیازهایشان برسند، به هر چیز دیگری بیاحترامی میکنند. آن ها قادر نیستند که نظرات دیگر را هم ببینند و حس اینکه حق با آن هاست محدودیت هایشان را پایین می آورد. آنها معتقدند هیچکس جز آن ها مهم نیست و این میتواند برای شما خیلی عجیب باشد که ببینید دیگران را دائم بالا و پایین می برند و میخواهند نهایتا آنها را از اعتبار ساقط کنند. آن ها متاسفانه خیلی راحت اطلاعات شخصی دیگران را آشکار میکنند.
۳. عدم صداقت و دغل کاری: حقیقت از دیدگاه خودشیفته ها این است که آن چیزی که من میگویم حقیقت است. در واقع، هیچ حقیقت مشخص و صد درصدی در جهان وجود ندارد بلکه دیدگاه آنها با توجه به نیازهایشان حقیقت را میسازد. آن ها دروغ میگویند، می پیچانند، تغییر شکل میدهند بدون اینکه آن را نشانه عدم صداقت بدانند. این کار جهت حفظ امنیتشان است و برای آنها ضروری میباشد. آنها هیچ مشکلی در انکار کردن یک موقعیت ندارند، حتی اگر ما آن موقعیت را با شواهد یا مدارکی ارائه بدهیم.
۴. در مرکز قرار گیری خود: دنیا حول آن ها می چرخد و هرکسی که بخشی از این جهان است باید با آن ها هماهنگ باشد. تمام رویدادها، موقعیت ها و داستان ها باید آن ها را در مرکز قرار دهند. یادم است یکبار یک فرد خودشیفته، ستایش نامهای برای مادرش نوشت و به غیر از چند جمله اول، تماما درباره خودش صحبت کرده بود.
۵. عدم صداقت: آنها معتقدند مردم قابل اعتماد نیستند و باید از مردم به نفع خودشان استفاده کنند. اگر خودشیفته ها نتوانند از طریق یک فرد به هدفشان برسند، وقت آن است که یکی دیگر را پیدا کنند که بتوانند آن را جایگزین قبلی کنند. بارها دیده شده که یک فرد خودشیفته در یک رابطه عاطفی، در طی چند هفته با یک فرد جدید دوست شده و هیچ تعهدی نسبت به فرد قبلی نداشته است.
۶. کنترل: به شدت برای یک فرد خودشیفته مهم است که شرایط را تحت کنترل خود قرار دهد. در واقع آنها این کار را میکنند که از هویت شکننده خودشان حفاظت کنند و اینکه دیگران آن ها را تغذیه کنند. حتی این تغذیه نیاز نیست که به صورت طبیعی به آنها داده شود بلکه بعضی مواقع با زور میخواهند این تغذیه را بگیرند. یک راه دیگر جهت کنترل این است که فرد خودشیفته مردم را از طریق مثلث سازی از همدیگر دور میکند و دائم غیبت این و آن را میکند یا علیه یکی از دشمنانش، با یک نفر دیگر توطئه میکند!
۷. خودمهم بودن: تنها عددی که برای یک فرد خودشیفته قابل قبول است عدد یک است و او فقط خود را میبیند. انگار باید زندگی مردم حول این فرد خودشیفته سازماندهی و کنترل شود. نبود احساس همدردی (چه برسد به دلسوزی) باعث میشود که برایشان غیر ممکن به نظر برسد که بخواهند به احساسات و نگرانی های دیگران بها بدهند و از آن ها آگاهی یابند. در عوض، برای آن ها آسان تر است که روی خودشان تمرکز کنند و این اطمینان را حاصل کنند که نیازهایشان تامین میشود. برای خودشیفتهها، این رفتاری کاملا عادی است که صحنه ای را در یک مهمانی ایجاد کنند فقط به این دلیل که بخواهند توجه دیگران را به سمت خودشان جلب کند.
بنابراین وقتی که شما درحال تعامل با یک فرد خودشیفته هستید، باید متوجه شوید که آنها از کجا میآیند و چه باورها و ارزشهای پوشالی دارند. آن ها خیلی متفاوت از افراد دیگر فکر میکنند، احساس میکنند و رفتار میکنند. متاسفانه آنها می توانند خیلی آسیب زننده باشند و بهتر است که از خودتان از طریق بالا بردن دانش درباره افراد خودشیفته، حفاظت کنید. کلام آخر اینکه یک فرد خودشیفته رنجی از نامهم بودن را سالها با خود حمل کرده است، و شاید او خودش از این وضعیت خسته شده باشد و نیاز به کمک شما داشته باشد که از این وضعیت برای همیشه نجات پیدا کند.