نیوز: در آستانه روز جهانی صلح و زادروز شاعر دیار آشتی فریدون_مشیری و شعر تو مگو همه به جنگند از سرآمد همه مهربانان و عاشقها، جناب مولانا. روزجهانی صلح، به طور ویژه به نبود جنگ و خشونت میپردازد، و ممکن است گاهی منجر به به یک آتشبس موقت در مناطق جنگی برای دسترسی به کمکهای انساندوستانه شود.
برای افتتاح، «زنگ صلح» در مقر سازمان ملل (در شهر نیویورک) بهصدا درمیآید. این زنگ از سکههای اهدایی کودکان از تمام قارهها به جز آفریقا ساخته شدهاست و هدیهای از سوی انجمن سازمان ملل ژاپن جهت یادآوری «هزینه انسانی جنگ» است. در کنار زنگ نوشتهاست؛ «زنده باد صلح مطلق جهانی».
۱۸ شهریور سالروز درگذشت کلنل علینقی وزیری پیشگام در مدرن کردن موسیقی ایرانی
روز جهانی صلح چه روزی است؟
روز جهانی صلح همهساله در ۲۱ سپتامبر گرامی داشته میشود. این روز به صلح اختصاص دارد، به طور ویژه به نبود جنگ و خشونت میپردازد، و ممکن است گاهی منجر به به یک آتشبس موقت در مناطق جنگی برای دسترسی به کمکهای انساندوستانه شود. روز صلح اولین بار در سال ۱۹۸۲ برپا شد، و از آن زمان توسط بسیاری کشورها، گروههای سیاسی، گروههای نظامی و افراد مختلف ادامه یافتهاست.
افراد میتوانند برای بزرگداشت روز بینالمللی صلح، لباسهایی با طرح کبوتر سفید صلح بپوشند، که مدالهایی به شکل کبوتر صلح، محصول سازمانی ناسودبر در کانادا است.
تفنگت را زمین بگذار
که من بیزارم از دیدار این خونبار ناهنجار
تفنگ دست تو یعنی زبان آتش و آهن
من اما پیش این اهریمنی ابزار بنیانکن
ندارم جز زبانِ دل، دلی لبریز مهر تو،
ای با دوستی دشمن!
زبان آتش و آهن
زبان خشم و خونریزیست
زبان قهر چنگیزی ست
بیا، بنشین، بگو، بشنو سخن _شاید
فروغ آدمیت راه در قلب تو بگشاید
برادر گر که میخوانی مرا،
بنشین برادر وار
تفنگت را زمین بگذار،
تفنگت را زمین بگذار تا از جسم تو
این دیو انسانکُش برون آید.
تو از آیین انسانی چه میدانی؟
اگر جان را خدا دادهست
چرا باید تو بستانی؟
چرا باید که با یک لحظه غفلت،
این برادر را
به خاک و خون بغلطانی؟
گرفتم در همه احوال حقگویی و حقجویی
و حق با توست
ولی حق را ــ برادر جان ــ
بهزور این زبان نافهم آتشبار
نباید جست!
اگر این بار شد
وجدان خواب آلودهات بیدار
تفنگت را زمین بگذار…
#فریدون_مشیری
از دفتر: ” از_دریچه_ماه ”
زبان_آتش_و_آهن/ سرودهی زندهیاد فریدون_مشیری با صدای استاد محمدرضا شجریان:
شعر تو مگو همه به جنگند و زصلح من چه آید
شعر:مولانا,دیوان شمس
غزل شماره 1197
نام شعر: اگر آتش است یارت تو برو در او همی سوز
اگر آتش است یارت تو برو در او همی سوز
به شب فراق سوزان تو چو شمع باش تا روز
***************
تو مخالفت همیکش تو موافقت همی کن
چو لباس تو درانند تو لباس وصل میدوز
***************
به موافقت بیابد تن و جان سماع جانی
ز رباب و دف و سرنا و ز مطربان درآموز
***************
به میان بیست مطرب چو یکی زند مخالف
همه گم کننده ره را چو ستیزه شد قلاوز
***************
تو مگو همه به جنگند و ز صلح من چه آید
تو یکی نهای هزاری تو چراغ خود برافروز
***************
که یکی چراغ روشن ز هزار مرده بهتر
که به است یک قد خوش ز هزار قامت کوز
***************