مادرم نیز با کارگری در خانه های مردم مخارج زندگی ما را می پرداخت. با این حال من در کلاس ششم ابتدایی ترک تحصیل کردم تا به امور خانه بپردازم.

خلاصه روزگارمان به سختی می گذشت تا این که هفت ماه قبل یکی از دوستان برادرم به خواستگاری ام آمد. «ایرج» در یکی از آهن فروشی های شمال مشهد کارگری می کرد و با برادرم معاشرت داشت.

او مدعی بود چند بار که همراه برادرم به خانه ما آمده، دیوانه وار عاشقم شده است و نتوانسته مرا فراموش کند. او در شب خواستگاری همچنین گفت یک پرونده قضایی در دادگستری دارد که تکلیف آن چند ماه بعد مشخص می شود!

>>>بیشتر بخوانید:

مرگ عروس در حین جشن عروسی و واکنش عجیب داماد

من هم که 13سال بیشتر نداشتم با شنیدن حرف های عاشقانه ایرج به او دل باختم و تصمیم به ازدواج گرفتم، در حالی که هیچ چیزی از زندگی مشترک نمی دانستم.

بالاخره خانواده ام وقتی علاقه مرا به ایرج دیدند، آن ها نیز به این ازدواج رضایت دادند ولی به خاطر سن کم من قرار شد صیغه محرمیت بین ما جاری شود تا زمانی که به 14سالگی رسیدم ،ازدواج مان به صورت محضری و رسمی ثبت شود.

خلاصه مراسم کوچکی گرفتیم و من و ایرج نامزد شدیم. از آن روز به بعد نامزدم به خانه ما رفت و آمد داشت و ما با هم بیرون می رفتیم. اما چهار ماه بعد ناگهان ورق برگشت و ایرج دیگر به تماس ها و پیام های من جواب نمی داد تا این که پیغام فرستاد قصد ازدواج با مرا ندارد.

چند بار به همراه مادر و برادرم به منزل پدر و مادر ایرج رفتیم ولی آن ها پاسخ قانع کننده ای به ما ندادند. آن ها می گفتند برگزاری مراسم مقدماتی و جاری شدن صیغه محرمیت و آغاز دوران نامزدی فقط برای آشنایی با یکدیگر بوده است و حالا نیز ایرج قصد ازدواج ندارد!

اکنون که در 14سالگی زنی بی پناه شده ام و هیچ مدرک رسمی برای ازدواجم ندارم، مانده ام که …

شایان ذکر است، به دستور سرگرد مهدی کسروی (رئیس کلانتری طبرسی شمالی) بررسی های کارشناسی و مشاوره ای در این باره به مددکاران اجتماعی کلانتری سپرده شد تا ابعاد مختلف ازدواج غیررسمی این زوج مورد رسیدگی قرار گیرد.