بهار مهمانی عزیز است که شادی را مهمان چشم های مهربان میکند. اگر خوب گوش کنی صدای پای این رهگذر را میشنوی که چه خرامان خرامان در کوچه ها و خیابان ها قدم میزند و نوروز را با خود میآورد و بوی بهار و شکوفه های آن که با تمام جذابیت هایش نوید سالی پربار، بدون اندوه و سلامتی را برای همه را به ارمغان می آورد. خاطرات نوروز که مخصوصاً کوچک ترها یادشان می ماند و بعدها برای فرزندان خود نقل میکنند.
سالهای سال است که ما نوروز را جشن میگیریم و بهترین خاطرات خود را در کنار دوستان آشنایان رقم می زنیم، خاطراتی که برای ما همه مخصوصاً بچهها بسیار شیرین و جذاب است.
وقتی که به سیزده نوروز نزدیک میشویم، استرس روز بعد که باید به مدرسه برویم کمی از هیجانهای عید ما کم میکند. آخه ما دوست داریم بازی کنیم بگیم بخندیم اما تا چشم بهم می زنیم باید بریم مدرسه و در کلاس درس حاضر بشیم و اولین چیزی که معلم از ما میپرسد انشا در مورد خاطرات نوروز است، که باید زنگ انشا پای تخته برای بچهها بخوانیم.
با خود گفتم امسال که با سالهای دیگر خیلی فرق میکند اصلاً به خاطر کرونا نباید به ما انشا بگن چون مردم کمتر رفت و آمد می کنند اما باز فکر کردم که نمیشود مگر میشود معلم های عزیز انشا نگن!
موضوع انشا: خاطرات نوروز
شنبه اول فروردین ماه یک هزار و چهارصد
چند ساعتی مانده بود به سال تحویل و مادر طبق عادت ما بچه ها را یکی یکی حمام می کرد تا چرکی روی بدن ما نباشد. من انقدر لفتش دادم که ساعتی بیشتر به سال تحویل نمانده بود وقتی یا مقلب القلوب خونده شد تو حموم بودم.
این که از اول شروع سال؛ میگن هر کاری اول سال کنید تا آخر سال تکرار میشه! ای بابا؛ مگه می شه یعنی من تا آخر سال باید برم حموم خودمو بشورم. وقتی بیرون آمدم سال تحویل تمام شده بود مادرم قرآن را برداشت و چند خطی خواند و پدرم بهم عیدی داد و ما را بوسیدند.
خاطرات نوروز: آغاز دید و بازدید
هنوز ساعتی از تحویل سال نگذشته بود که لباسهای نو را پوشیدم تا به خانه پدربزرگ و مادربزرگ برویم. خیابان شلوغ نبود. امسال شرایط ویژهای داشتیم و ویروس کرونا دو سال بود که جا خوش کرده بود و همه باید مراقب بودیم آنقدر ساکت و آرام بود مثل این که کرونا گریبان گیر ارواح نیز شده بود.
به خانه پدربزرگ و مادربزرگ رفتیم شیرینی های جور واجور به ما چشمک میزدند عیدی را گرفتیم و با خوردن چای و شیرینی به خانه برگشتیم.
>>>بیشتر بخوانید:
انشا عید نوروز و سفره هفت سین
عید نوروز ۱۴۰۰ / جذابیتهای نوروز سال ۱۴۰۰ !!!
یکشنبه؛ دوم فروردین ماه یک هزار و چهارصد
در این روز قرار شد به خانه عموها و عمه و خاله ها و دایی برویم. جدا از دیدن آنها چیزی که خیلی دوست داشتم گرفتن عیدی بود. پدر بزرگ در خانه عمو بود و وقتی همه جمع شدیم شعرها و غزلهای حافظ را برایمان میخواند. مادربزرگ از قدیم ها برای ما میگفت و خاطراتی را که جالب و شنیدنی بود تعریف می کرد؛
در روز اول عید باید آدم ها خودشان را از آلودگی پاک کنند درست مثل آدمی که تازه متولد شده، باید غسل کند، لباس نو بپوشد و عطر خوش بزند و اگر توانست تا روزه بگیرد. آن روز همه دور هم جمع شده بودیم و گل می گفتیم و می شنیدیم بسیار خوش گذشت.
روز سوم فروردین ماه یک هزار و چهارصد
ما تقریبا به خانه فامیل های نزدیکمان رفته بودیم و به خاطر ویروس کرونا رفت و آمدها کمتر شده بود پدربزرگ و مادر بزرگ و عمه و خاله و دایی همه به خانه ما می آمدند و من پا به پای آن ها شیرینی میخوردم و تخمه می شکستم.
وقتی بزرگ تر ها دور هم جمع می شوند چیزی برای گفتن ندارند و فقط از ما کوچک ترها صحبت میکنند، پدرم داشت از دعوای من و برادر کوچکم می گفت و مادرم از شیرین کاری های برادرم تعریف میکرد و همه می خندیدند. مهمان ها می آمدند و انگار کرونا را فراموش کرده بودند و قشنگ با هم روبوسی می کردند و عید را به هم تبریک می گفتند.
روز سوم فروردین ماه یک هزار و چهارصد
روز بعد دیگر جایی نرفتیم و در خانه نشستیم و چسبیدیم به تلویزیون و فیلم های تلویزیونی پدرم یک سریال را خیلی دوست داشت من که نمی دانستم می گفتند دولت آن را تا پایان انتخابات متوقف کرده اسمش گاندو بود و بعضی از سریالها هم تکراری بودند و فقط چند سریال جالب داشت.
در هر حال برنامه های تلویزیونی نیز چنگی به دل نمی زد. چند روزی را با تماشای تلویزیون گذراندیم.
خاطرات نوروز من از سیزده فروردین ماه یک هزار و چهارصد
به روز سیزده بدر رسیدیم که به پیشنهاد یکی از آشنایان به طبیعت رفتیم از خلوتی روزهای اول عید خبری نبود انگار مردم از خانه نشسته خسته شده بودند همه به دل طبیعت و دامنه کوهها میرفتند. گروه گروه می نشستند و در گوشه ای یکی کباب درست می کرد و در گوشهای دیگر یک نفر چای روی آتش گذاشته بود ما هم دور هم جمع شده بودیم و همه بازی میکردیم. بازی هایی مثل دزد و شاه و وزیر یا نقاش نابینا یا بازی مافیا و بازی هفت سنگ و این طور بازی ها.
خلاصه خیلی خوش گذشت جای شما خالی بود عید امسال علیرغم وجود مهمانی ناخوانده مثل ویروس کرونا خسته کننده نبود بلکه بسیار شیرین و دل چسب بود و به ما خیلی خوش گذشت.
این بود انشای من…
بهار همه جا سرک میکشد و با نسیم خود برگ ها را نوازش میدهد.سفره پر خیر و برکت با رنگ های زیبا پهن میشود و عطر شقایق همه جا را پر میکند. نسیم میوزد و قاصدکان به پرواز در می آیند.
پنجره را باز کن صدای پرندگان را می شنوی روی شکوفه های درختان چه بی قرار نجوا می کنند گویی خبر از کوچ زمستان می دهند و نوید بهارانه ای زیبا را برایت می آورند.
شگفتی های آفرینش را به بلندای اندازه خود بهار را چه زیبا نمایش می دهد و چه دلبرانه تو را می خواند.