شور خدا/بیابان سرگشتگی/درهای هفتگانه دوزخ

  • کد خبر : 400488
  • 25 اسفند 1399 - 16:40
شور خدا/بیابان سرگشتگی/درهای هفتگانه دوزخ

انسان از ازل تا به ابد با هدف بندگی و وصال رسم زندگی آموخت .
روزی باز خواهیم گشت به اصل خودمان .به آغاز
قطره ایم و روزی دوباره دریا خواهیم شد.

نای نامه

من می نالم و می مویم .
من نای سخن گویم.
دلیل ناله من جدایی ست.
جدا شدن از نیستانی که در آن  رشد کرده بودم.
درآنجا رنگ و بویی در کار نبود .
چهار سویی نبود.
بلندی و کوتاهی نبود.
نارسایی و رسایی نبود.
در آن نیستان همه نای ها برابر و یک اندازه بودند.
نیستان سرای آرامش بود .
نیستان روشن بود.
و ما همه بی سایه
و زمانی که مرا بریدند.
هم چنان که از گلوی بریده خون بچکد.
اشک از دو سویم، از دو سرم، از دو چشمم روانه گشت.
چه بگویم و چگونه بگویم؟
سینه ای پاره پاره باید تا شور بازگشت را فریاد کند.
آن دستی که شاخه ها را می برد فریاد و فغان شاخه ها را نمی شنود.
و نمی داند جدا گشتن شاخه از تنه ی درخت چه ملال انگیز است ،
شاخه آرزو دارد به جایگاه پیشین باز گردد،
در آن پیوستن است که شاخه جان می گیرد
ودر گسستن شاخه جان می بازد.
دور ماندن از یاران ،آفریننده ی سوزی است که تنها با بازگشت درمان می پذیرد.
این سوز را چه بسیار کسان که در نمی یابند.
ناله ام را می شنوند.
خروشیدنم را می بینند،
و توان دیدن آن سوز درونم را ندارند،
از خود می پرسند انگیزه ی ناله من چیست ؟
گمان می کنند درد من همانند درد آنهاست.
ناله من آتش است و این آتش شیفتگی است .
ناله ی مرا بشنو
چنین آتشی در خود بر افروز ،که بی سوز درون زیستن ،نیستی است.

خدا

بیابان سرگشتگی

من زهر و پادزهر هستم.
من ناساز و دمساز هستم.
درباره ی بیابان سرگشتگی سخن می گویم که هر دم تیغی در آن بر پای می رود  و( هست) بر زبان می آید ،
بیابان بی سر وته،
بیابان درد ،
بیابان ناآگاهی از خود،
ناآگاهی از بود ،
ناآگاهی از سراسر گیتی،
بیابانی که از پای رهگذرانش خون می چکد،
و هر چکه خون بر زمین می نویسد( نیست)
بیابانی که رهرو آن نمی داند هست یا نیست.
نهان است یا آشکار.
بی دین است یا دین دار.
و تنها چیزی که میداند این است که شیفته و دلباخته است.

ماهیان در دریا

ماهی و دریا

من از آن روی می نالم که ماهی کنار افتاده از دریا هستم
و آن ماهی بودم که با دریا زنده بودم و از نوشیدن آب دریا سیری نداشتم.
من به دریا متصل بودم.
قطره ای از دریای بی کران بودم.
چرا مرا به کرانه انداختند؟؟
چرا مرا چون آدم از بهشت بیرون راندند.
ومن ماهی تشنه آن” جز ماهیان ” را میبینم که به اندک آبی سیر میشوند و از اینان شگفت آور تر ماهیانی که با آب و دریا هیچ گونه پیوندی ندارند.
چرا که روز و روزگار به بیهودگی میگذرانند.
“جز ماهیان” همان رهروانی هستند که پس از پشت سر نهادن یکی دو مرحله از پیشرفت باز می مانند و به همان اندک راهی که طی کرده اند دل خوشند.
آن ماهیان بی روزی هم که مزه ی آب رانچشیده اند ،کوردلانی هستند که هرگز از خواب گران زندگی این جهانی بیدار نمیشوند.
آهنگ بر خاسته از سازهای مینوی(عالم روحانی) را همه گوش ها نمی شنود ،
گوش سر توان شنیدن آواهای راز گونه خدایی را ندارد .
آن آوا را تنها با گوش جان باید شنید .
گوش جان هم متعلق به ماهیانی ست که از آب هرگز سیراب نمی شوند .

>>>بیشتر بخوانید:

عید نوروز ۱۴۰۰ / جذابترین دانستنیها در مورد سال ۱۴۰۰ !!!

شیفتگی

ای رهرو تازه نفس آزادگی را دریاب .
آزادگی،رها شدن از خود و رها شدن از بندگی دیگران است.
آدمی در بازستانی فرآورده های زمینی توانایی اندک دارد .
به کوزه بنگر که بخش ناچیزی از آب را در خود می گنجاند
برداشت آدمی از آن فرآورده ها به اندازه روزی اوست.
کوزه ی چشم آزمندان هرگز پر نمی شود.
شیفتـگی چاره حرص و آز است.
شیفتگی که از آن سخن می گویم خوش است .
این همان شور خداست.
این شیفتگی همان است که از سوی شهریار راستین بر دل و روح بندگان چیره می شود نه آن شیفتگی که بد فرجام است.
این شیفتگی خوش، درمانـگر همه ی بیماری هاست.
کسی که سرشار از چنین شوری باشد قدرت پرواز می یابد و به سمت هفت آسمان گام می گذارد.
اگر تو پروای شور و شیدایی نداری،مانند یک مرغ بی بال و پر هستی.
نمیدانی که اگر کشش از سوی دوست آغاز شود پیوستن به او به تو پر و بال می بخشد.
با گوش دل سخن را بشنو تا یکسره از آب و گل برهی
زمانی پای در راه بـگذار که شور خدا جانت را از بند تن آزاد کرده باشد.
ای دوست بیماری شیفتگان جدا از بیماری های دیگر است.شیفتگی از ویژگی های خدایی است و زمانی که بر آدم فرود آید گاه کار را به دیوانگی می کشاند .
حساب این دیوانگی از دیوانگی ها جداست.
این دیوانگی بریدن از مردم است و اندیشیدن به خدا.
شیفتگی چنان دل و جان را می پالاید که در آدمی توان شناخت خدا و پی بردن به رازهای جهان دیگر جوانه میزند.
ما مرغان بینوای آزمندی بیش نیستیم و در راه ما هزاران دام .
هر لحظه در دامی نو گرفتار می شویم .
شور خدا ما را به سوی او می کشد ،
زبان مان در ستایش او سرود می خواند ،
دلمان از مهر او سرشار است،
اما کوشش های مینوی ما همانند انبار کردن گندم است که مدام از آن کاسته می شود ،چرا که موش در انبار ما رخنه کرده است.
این موش جز روان ما نیست که با گرایش به سوی آرزوهای ناروا و زمینی کوشش های ما را ناچیز می گرداند.
پیش از آنکه  کوشش های مینوی را آغاز نمایی موش را از انبار بران.
تازمانی که نگرش خدا به سوی ماست از دام های برابر هر گام مان نباید ترسید .

خدا در آفرینش خود نمایان می گردد ولی در چشم ها آشکار نمیشود.
نزدیک شدن به خدا و نیست گردیدن در خدا در  جایگاه ناشناخته ای  است
او در هیچ جا نمیگنجد
از زمان و مکان بیرون است
سوفیان، از راه پیاده کردن ویژگی خدا بر جان به او نزدیک میگردند.
خدایی که آغاز و سرانجام ندارد بسی فراتر از خرد ما ست.
رهرو به شناخت خدا و پیوستن به او نیازمند است.

خدا/دوزخ

درهای هفت گانه دوزخ

دوزخ هفت در دارد :
اول:حرص
دوم:دشمنی
سوم:حسد
چهارم:خشم
پنجم:شهوت
ششم:غرور
هفتم:کینه دوزی
ای دوست به هر کدام از این ها که روی آوری فرسنگ ها از خدا دور می شوی.

تولد و مرگ هر دو به معنی جا به جا شدن آدمی ست.هر دو گونه ای از گشایش است .جهانِ نهان ، دیدنی و دریافتنی نیست و بسیاری از انسانها در بودنش شک دارند.
جهان ما بخشی از جهان دیگر است و همواره در حال دگرگونی است
آن جهان که به چشم سر دیده نمیشود و تو فکر میکنی که نیست.
به درستی که جهان دیگر هستی دارد و هستی بخش است.

توکل به خدا

سپردگی

سوفیان، سپردگی یا واگذاشتن خود و کارها را به خدای یگانه و پذیرش دستور های آسمانی را یکی از  مراحل اولیه در پیشرفت مینوی (عالم روحانی،بهشت) میدانند.آنها خواست خدا را به خواست خود ارجح می دانند.باور دارند که همه کار های خدا از سر فرزانگی است.
خدا نیک می اندیشد و برای ما نیز نیک می خواهد.
این واگذاردن به معنی دست برداشتن از تلاش و کوشش نیست.
سپردگی راهنمای ما به سوی عاقبت نیک است .
واگذاردن کار به خدا به سود آفریده و تلاش و کوشش آیین پیغمبری است.
سپردن کارها به خدا را بهانه تنبلی خود نکن.
خود را همراه با کوششت به خدا بسپار ،کوشش کن و به دست بیاور.
خداوند به آفریدگان خود نیروهایی بخشیده که دستاویز کار و کوشش برای رسیدن به آرزویی است.چگونه می توان این دستاویز ها را نادیده گرفت.دستاویزهای در دسترس ما نشانه ی پیام و دستور خداست که باید دستاویز ها را به کار انداخت.نه این که به امید سپردگی بیکار ماند.اگر به فرجام کار بیندیشی دستور و خواست خدا بر تو آشکار می شود.


چون تو به دستور خدا به کار پرداختی واز آن دستاوردها سود جستی خداوند تو را یاری میکند و علاوه بر آسایشی که به تو می بخشد رازهای آفرینش را بر تو آشکار می گرداند.
پیش از آنکه دستورهای خدا را اطاعت کنی .بار گران زندگی این دنیا و ناآگاهی زندگی جهان دیگر را به دوش می کشی ولی همین که آگاهی تو ـسترش یافت و به شناخت خدا رسیدی سبکبار می گردی.
زمانی که خدا آمادگی تو را برای پیشرفت مینوی (عالم رو حانی)ببیند تو را تا پایگاه پیوستگان به خویش بالا خواهد برد.
بهره نبردن از نیرو های درونی و دستاویزها ناسپاسی است .سپاسگذاری از نیرویی که ارمغان خدایی است به نیرویت می افزاید .

خدا فرموده است:و آنگاه که پروردگارتان هشدار داد هرگاه سپاس گزارید،افزونتان دهم واگر ناسپاسی کنید شکنجه ام سخت است.

پذیرش ناخواستگی و باور داشت آن چون خفتن در راه است .
رهرو تا درگاه خداوند را نبیند نباید از پای نشیند.
کسی که این جهان را برگزید جای درستی را انتخاب نکرده است
گزینش کسی درست است که به جهان دیگر دل می بندد.
به گفته ی پیامبر:
هر آنچه تو را از خدای تو بازدارد،جهان توست.
رهرو حتما نباید تهی دست باشد تا راه پیشرفت را سبکبار در نوردد.
رهرو می تواند توانگر و دارا نیز باشد ولی آن توانایی در چشم دل او ارزش پشیزی را نداشته باشد و به آن وابسته نباشد.
آن چیزی که در شور خدا گسستنی است ،وابستگی است.
وابستگی به هر آنچه که گذران است.
باد درویشی باید در درون باشد .
یعنی اینکه اگر همه جهان از آن او باشد باید آن همه در چشمش هیچ و خوار باشد.

لینک کوتاه : https://www.news.ir/?p=400488
  • نویسنده : ثمین شعفی
  • منبع : شورخدا،گزاره بر مثنوی معنوی،ابوالقاسم پرتو

برچسب ها

ثبت نظر

-