یادی از عمران صلاحی عزیز در سالروز درگذشتش

  • کد خبر : 359058
  • 30 دی 1399 - 2:45
یادی از عمران صلاحی عزیز در سالروز درگذشتش

روزنامه اعتماد – رسول ‌آبادیان: عمران صلاحی، انسان فرهیخته و شاعری توانا بود. شاعری که توانست شیوه‌ای دیگر از طنزنویسی نثر و نظم را به آینده ادبیات پیشنهاد کند. درباره صلاحی و شخصیت و آثارش بسیار خوانده و بسیار شنیده‌ایم، اما در این فرصت کوتاه تلاش کردیم، یادی کنیم از این استاد مسلم ادبیات فارسی و بر همین اساس سراغ چهره‌هایی رفتیم که از نزدیک با او حشر و نشر داشته‌اند.

روی شعرهایش قسم می‌خورم

محمدعلی بهمنی: غزل‌های عمران صلاحی را به هیچ عنوان نمی‌توان در ردیف کار‌هایی از سر تفنن و تجربه ارزیابی کرد. من بسیار کوتاه عرض می‌کنم که او در این زمینه هم مانند دیگر زمینه‌هایی که قلم می‌زد، استاد بود. تبحر صلاحی در غزل‌سرایی تا حدی بود که حسین منزوی عاشق کارهایش بود.

منزوی شاعری نبود که بخواهد بر اساس مناسبات دوستی از کسی تعریف کند، اما همیشه از صلاحی به عنوان شاعری یاد می‌کرد که آینده‌ای درخشان در انتظار اوست. حتی یادم می‌آید که امیدواری منزوی درباره غزل‌های صلاحی در حدی بود که زمانی به دوست دیرین خود اعتراض کرده بود که چرا به قالب‌های دیگر شعری مانند شعر‌های نیمایی یا سپید روی آورده است.

در زمانی که من دارم از آن حرف می‌زنم، فقط چند چهره مشخص بودند که در سرودن غزل‌های ناب شهرت داشتند و یکی از آن سه نفر عمران صلاحی بود. این را هم بگویم که تسلط صلاحی فقط به حوزه غزل محدود نمی‌شد، چون اشعاری در قالب‌های گوناگون از او به یادگار مانده که حیرت‌انگیزند.

حالا که قرار است یادی بکنیم از این انسان دوست‌داشتنی، نامه‌ای در قالب مثنوی در ایام جوانی میان ما رد و بدل‌شد که بد نیست بخش‌هایی از آن در اینجا منتشر شود.

نامه صلاحی این‌گونه آغاز شده: «ای «بهمنی» عزیز و خوبم/‌ای یار گرامی جنوبم/‌ای بر لب تو همیشه خنده‌/ شرمنده خوبی تو بنده/‌ای یار گرامی قدیمی/‌ای شعر تو، چون خودت صمیمی / می‌بخشی اگر که دیر کردم /، چون قافیه بنده گیر کردم/ هم مشکل ما کمی زیاد است/ هم گیوه ما کمی گشاد است/ حتا تلفن بهت نکردم/ دلخور نشوی فدات گردم/ تهران به خلاف آن حوالی / شهری است گرفته و زغالی/ شهری است پر از ریا و تزویر/ شهری است که می‌کنی در آن گیر/ هرکس پی قوت لایموت است/ شهری است که تارعنکبوت است/ یک لحظه نمی‌شود بشینی /روی زن و بچه را ببینی/ شهری است که می‌شوی در آن گم/ شهری که امان ز دست مردم/ این شهر که عاری از نشاط است/ بی‌ربط و بدون ارتباط است / مردم همه هر دقیقه و آن / آواره برای لقمه‌ای نان/ از کوی کسی گذر ندارند / از حال کسی خبر ندارند/ قلب تو لطیف و قلب ما سنگ / شهر تو گشاد و شهر ما تنگ / دیدیم چقدر شور و احساس / در شهر بزرگ بندرعباس/ «بابا» و «من» و «سپیده» هر سه / با لطف شما زدیم پرسه / در عرصه شعر و مهربانی / در بندر شور و زندگانی/ خواهم که به دکتران فردا/ ابلاغ کنی سلام ما را / از گرمی و لطف این عزیزان/ ماییم عرق ز چهره ریزان / بسیار ظریف و با صفایند / الحق که طبیب درد مایند…»

شاعران و نویسندگان در سالروز درگذشت عمران صلاحی از او می‌گویند

و این هم بخشی از پاسخ من به صلاحی: ««عمران صلاحی» عزیزم! / هم صحبت فصل برگریزم / هم غربت روز و روزگارم / هم باور شعرم و شعارم/‌ای شاعر (گریه‌های در آب) /‌ای کاشف نکته‌های نایاب/ هر شعر تو ثبت یک تبسم / بر چهره اشکبار مردم/‌ای آینه دقایق ما/ ما عاشق تو – تو عاشق ما/ در رنگ زمانه افتاده است/ شعر تو، ولی هنوز ساده است /‌ای سادگی تو بهترین شعر / افتادگی تو بهترین شعر/ فرق تو و این و آن زیاد است/ ماننده باده است باداست/ ایام بدی است، مهربانم! /من نیز به لب رسیده جانم / اینجا که منم هوا گرفته است/ انگار کسی مرا گرفته است /اینجا همه چیز، چون حباب است/ نان گمشده‌ای میان آب است / دریا که عزیز شاعران است/ اینجا که منم بلای جان است/ این مردم ساده دل شگفتا/ عاشق نشوند جز به دریا /از دامن گاهواره تا گور/ بافند برای صید هم تور /دریا همه وجود اینجاست/ دریا سخن و سرود اینجاست/ این آب ولی دلش ز سنگ است / ماهی‌اش ز تیره نهنگ است/ هر موج که می‌رسد غریقی است/ پیغام صریح نارفیقی است/ در آب برادری زیاد است / دل رحم ترش ولی «شغاد» است / عمران عزیز درد کم نیست/ اینجا که منم طبیب هم نیست / هستند ولی طبیب جسمند/ جادو‌شدگان این طلسمند/ درد من و تو که درد تن نیست / روح من و تو که در بدن نیست/ جز عشق طبیب حاذقی کو؟ / تا زنده شویم عاشقی کو؟ / با این همه، همزبان خوبم! / من عاشق مردم جنوبم/ در چشم من این دیار زیباست/ هرچند که کوچک است-دنیاست/ این شهر بسا ندیده دارد/ ناگفته و ناشنیده دارد…»

یگانه بود

علی دهباشی: عمران صلاحی متعلق به نسلی از طنزنویسی ایران است که بدون شک مهرشان را بر جبین ادبیات زده‌اند. طنزنویسانی که با استفاده از مولفه‌های تازه در ادبیات، دست به خلق آثاری زدند که خیلی زود از سوی عامه مردم و نویسندگان و شاعران به رسمت شناخته شد. عمران صلاحی یگانه هنرمندی بود که همزمان قدرت سرودن شعر طنز و شعر جدی را داشت.

او با انتشار همان کتاب اولش نشان داد که انسانی باهوش و جست‌وجوگر است. انسانی با فروتنی مثال‌زدنی که آتش‌فشانی از کلمه در خود نهان کرده بود. عمران صلاحی در دوره‌ای از تاریخ ادبیات ما همراه با پرویز شاپور و بیژن اسدی‌پور، شالوده‌ای از طنز را پایه گذاشتند که امروزه به نام هر سه آن‌ها گره خورده است.

همان‌گونه که می‌دانیم این سه یاران گرمابه و گلستان بودند و شبانه‌روز با هم کار می‌کردند. دورانی از فعالیت ادبی که عمران را در نوشتن و سرودن، شاپور را در کاریکلماتور و اسدی‌پور را بیشتر از گذشته در طراحی‌های طنز مطرح کرد. هنر صلاحی در این بود که می‌توانست با هر رویکرد اجتماعی به خلق آثاری ماندگار دست بزند؛ آثاری که هنوز هم در زمره بهترین‌ها هستند.

همکاری هنرمندانه این سه نفر به خلق کتاب‌هایی، چون «کلثوم ننه، طنزآوران امروز ایران و مجموعه کاریکلماتور‌های شاپور با شعر‌های صلاحی» منجر شد. درباره فعالیت‌های مختلف ادبی صلاحی باید گفت که واقعا یگانه بود. صلاحی در زمره شاعرانی قرار دارد که توانست مضامین مختلف اجتماعی را وارد جهان شعر کند.

مضامینی که اشاره به آن‌ها تا پیش از او چندان رایج نبود. تجربیات نو و بی‌پروای صلاحی در شعر و طنز به او این امکان را می‌داد که در نوک حمله ادبیات ما در دورانی خاص قرار بگیرد و بر همین اساس آثاری به یادگار گذاشت که خلق‌شان فقط از انسانی پاک، چون خود او برمی‌آمد.

صلاحی یکی از طنزآورانی بود که توانست در دوران جوانی با مجله‌ای وزین در عالم طنز، چون مجله «توفیق» همکاری موفقیت‌آمیزی داشته باشد؛ مجله‌ای که او را کشف کرد و به ادبیات ایران تحویل داد.

تکه‌ای از بهارستان ادب فارسی

شاعران و نویسندگان در سالروز درگذشت عمران صلاحی از او می‌گویند

اکبر اکسیر: عمران می‌گفت: همان‌طور که جانی بالفطره داریم، شاعر بالفطره هم داریم. بعضی‌ها پنجاه سال است که شعر می‌گویند، اما نمی‌دانند که شاعر نیستند و باید دنبال کاری شرافتمندانه بروند! به راستی که عمران طنزپرداز بالفطره بود. او آرامش کلمات را با فلسفه طنز می‌آمیخت و از آشوب مفهوم و زبان به طنز نابی می‌رسید و ما را در لذت متن شریک می‌کرد.

او با طنز به دنیا آمده بود تا دنیا را به مسخره بگیرد. او بیشتر از هر کسی چهره مضحک زندگی را لمس کرده بود و برای ترسیم این دنیای دیوانه حرف‌های عاقلانه خود را در قالب طنز ارایه می‌داد تا عارف و فیلسوف بودن خود را عیان کند. عمران اگر در سده‌های قبل از عبید به دنیا می‌آمد، ادبیات ایران این همه قربانی نمی‌داد، او با ابریشم طنز سر می‌برید.

به راستی که عصاره تمام طنزپردازان ایران بود! مردی که از جوادیه فقر برخاست و در نازی‌آباد طنز گل کرد و در چهارصد دستگاه معرفت نوعی دیگر خنده‌نوشت را به جامعه غم‌زده ما هدیه داد. طنز او زاده فقر بود و فقر او شریف‌ترین و اصیل‌ترین یادگار ایرانی است، مثل غزل فارسی، قالی کرمان و کاشیکاری اصفهان اصالت داشت.

عمران را ایست قلبی وادار به توقف نکرد. او خود ایستاد تا زندگی ادامه داشته باشد. بی‌شک واژه طنز تا قیام قیامت نام عمران صلاحی را تداعی خواهد کرد، نام مردی فروتن که در آستانه ۶۰ سالگی هنوز صداقت ۶ ساله‌ها را داشت، با آنکه در پایتخت رنگ و لعاب زیست، اما فریفته نام و نان نشد. نامش عظمت واژه دیر سال طنز پارسی است و طنزش یادگار حکمت شادان ایرانیان.

اهل قلم، عمران را طنزپرداز می‌شناسند و حق نیمه دیگر عمران بی‌آنکه مطرح شود به نظرم دارد ضایع می‌شود و آن عمران شاعر است، شاعر نوپردازی که طراح سادگی در شعر نو و غزل فارسی است. شعر عمران به شفافیت و زلالی آبشاران، به لطافت ابر و به شگفتی باران بهاری است.

عمران ظرفیت‌های تازه زبانی را به شعر امروز هدیه داد و، چون فرصتی برای بررسی پرونده شعری او دست نداد، استیلای طنز بر شعر نیمه پنهان عمران را از چشم‌ها دور نگه داشت. بایسته است اهالی نقد و شعر در نگاهی ویژه به شعر‌های عمران، پیشتازی او را در ساده‌نویسی و شعر شریف امروز به همگان نشان دهند تا او که یکپارچه آقای طنز بود به حق خود در محدوده تاثیرگذاری بر شعر امروز برسد.

عمران در قید حیات هرگز از خود مایه نمی‌گذاشت. به تعارف و فروتنی از زیر نام خود شانه خالی می‌کرد، اما ما کرکسان تماشا، مرده‌خور‌های شب بعد از مرگ وظیفه داریم در قبال افتخار به عمران‌شناسی‌ها و مصاحبه‌های رنگارنگ و پز دادن به رفاقت او چهره ادبی و سهم بسزای او را در رشد و اعتلای زبان امروزین شعر فارسی به آیندگان نشان دهیم.

من به جرات می‌توانم بگویم که عمران را ایست قلبی و آنفلوآنزای چینی، ویروس و میکروب و باکتری‌های وارداتی و صادراتی از بین نبرد. او را اگر کشت فقر نجیب کشت، چراکه در پشت سیمای آرام این مرد محبوب شهر آلوده تهران، غمی بزرگ نهفته بود که هرگز کسی جز خانواده صلاحی خبردار نشد.

او که گل سرسبد طنز ایران بود در سادگی رشک‌برانگیزی می‌زیست و هرگز زبان به نیاز نگشود و در حفظ قداست حریم خانوادگی تا پای جان کوشید و عزت نفس خود را با دنیایی از تجملات عوض نکرد.

به نظرم در غیاب عمران شایسته است برای تجلیل از عمری تلاش صادقانه در طنز پارسی پای درددل خانواده شریف او بنشینیم و در نبود عمران، یاشار عزیز را همه‌جانبه حمایت کنیم تا در چاپ آثارش شب از روز نشناسد، چراکه هر قطعه از طنز و شعر عمران صلاحی تکه‌ای از بهارستان شکوه و عظمت ادب پارسی است.

حجب و حیا و شوخ‌طبعی

لیلا صادقی: عمران صلاحی اگر بود، حتما رمانش را کامل کرده بود؛ رمانی که از یک لطیفه الهام گرفته بود و قرار بود شاخ و برگش بدهد. اصلا تمام لطیفه‌هایی که شنیده بود را لابد قصه می‌کرد و کتاب‌هایش را می‌چید کنار «عطر گل سرخ» که اولین رمان طنزش بود.

شاعران و نویسندگان در سالروز درگذشت عمران صلاحی از او می‌گویند

حتما ژانر رمان طنز حسابش را آن وقت از رمان جدا می‌کرد، مثل رمان پلیسی که امروز برای خودش ایالتی دارد. آن وقت دیگر در طبقه‌بندی‌های کتابخانه ملی، استقلالی برای این ژانر قائل می‌شدند و در جوایز ادبی هم دیگر رمان‌های طنز را در کنار دیگر رمان‌ها نمی‌سنجیدند و حق رمان طنز در این رقابت نابرابر پایمال نمی‌شد.

اگر عمران صلاحی بود حتما در جلسه نقد شب‌های کوشاداسی، الفبای مردگان، شمسیه لندنیه و خیلی از بسیار رمان‌هایی که امروز کار و بارشان گرفته، شرکت می‌کرد و با همان حجب و حیا و شوخ‌طبعی‌اش درباره این ژانری که امروزه بیش از هر چیزی دوای درد جامعه ماست، حرف‌ها می‌زد.

اصلا اگر عمران صلاحی بود، شاید مردم امروز اینقدر سر در گریبان و خموده نبودند و بیشتر می‌خندیدند. راستی که خنده دوای هر دردی است و عمران این را به خوبی می‌دانست و به خوبی درمانگر جامعه اندوه‌زده خود بود. صلاحی را از سال ۷۹ شناختم، وقتی که کتاب اولم را متواضعانه خواند و نقدی بر آن نوشت.

با او و جماعتی از دیگر نویسندگان به ترکیه رفتیم تا در برنامه همسایه در را باز کن شرکت کنیم. همیشه لبخند اسرارآمیزی بر لب داشت و دلم می‌خواست بدانم چرا این مرد هیچ دردی ندارد، چطور همیشه می‌خندد و چطور آنقدر سرشار از آزادگی و انسانیت است. بعد از سفر چین هرگز ندیدمش و آنقدر ندیدمش که دلم برای انسانیت تنگ شد.

هرگز کسی را مانند او ندیدم آنقدر تنها که پس از مرگش همه گمان می‌کردند بهترین دوست و رفیق او هستند لابد. عمران صلاحی نوشداروی عصر ما بود اگر همچنان بود و می‌نوشت، همچنان می‌خنداند، همچنان شادی و لبخند همچون سایه‌ای به دنبالش می‌آمدند و می‌خرامیدند.

عمران دیگر نتوانست هزار و یک شب قصه‌هایش را با خنده‌هایی از سر تامل برای‌مان بنویسد، چراکه به نقل از خودش آن که می‌گرید یک درد دارد و آن که می‌خندد، هزار و یک درد.

تکنیک‌های ظریف در طنز

اسماعیل امینی: عمران صلاحی شاعری است که توأمان هم در شعر نیمایی و هم در شعر سپید و هم در شعر کلاسیک تبحر خاصی دارد. قدرتی که مجموعش را معمولا در یک شاعر نمی‌توان یافت. من به جرات می‌گویم که اگر قرار باشد در حوزه طنز یا غزل معاصر ۵ یا ۶ نفر را معرفی کنیم، یکی از آن‌ها بدون شک عمران صلاحی است.

تقریبا می‌توان گفت که او در هر رویکرد ادبی که دست گذاشته، سرافراز بیرون آمده است، به گونه‌ای که تکنیک‌های ظریف او در طنز را باید با دقت زیاد مورد بررسی قرار دهیم. صلاحی در شعر و طنز معمولا به مسائل بنیادی توجه نشان می‌دهد و به شدت از درغلتیدن در دامن هزلیات و روزمرّگی پرهیز دارد.

صلاحی از آن جمله افرادی است که ثابت کرده‌اند کار و بار هنری نمی‌تواند با مسائل پیش‌پا افتاده گره بخورد و بر همین اساس مشاهده می‌کنیم که ذهنیت او در ادبیات ذهنیتی هنری و بلاغی است. گرچه ممکن است صلاحی هم مانند بسیاری از اهالی قلم این مرز و بوم در ایامی خاص مجبور شده باشد تن به نوشتن طنز مطبوعاتی هم بدهد، اما همه ما می‌بینیم که در جمع‌آوری بهترین کارهایش نشانی از آن طنز‌های روزمره نیست.

صلاحی انسانی فهیم و عمیق بود و آنچه بر قلمش جاری می‌شد هم ریشه در همین درک و فهم بالا داشت. سویه دیگر شخصیت صلاحی، توجه به زبان مادری‌اش یعنی زبان ترکی است و بخش دیگری از جهان هنرمندانه او نوشتن رمان است. آن هم رمانی ارزشمند، چون «آن سوی نقطه‌چین‌ها» که گرچه آن‌گونه که باید و شاید دیده نشد، اما این مساله چیزی از ارزش بالای این اثر کم نمی‌کند.

عمران صلاحی در ایام جوانی بسیار گل کرد و جایگاهش را به عنوان یک شاعر و یک طنزپرداز به اثبات رساند. سرودن شعر‌هایی عالی، چون «بچه جوادی» و «قطار می‌گذرد» و… نشان از ظهور شاعری دارد که با دست پر به میدان آمده. کسانی که کتاب «موسیقی عطر گل سرخ» را خوانده‌اند، بی‌گمان به این نکته پی برده‌اند که با هنرمندی همه فن حریف طرف هستند که شناختی جامع از هنر‌های دیگر هم دارد.

لینک کوتاه : https://www.news.ir/?p=359058

ثبت نظر

-