فقط به مرگ فکر می‌کردیم

  • کد خبر : 277632
  • 27 آبان 1399 - 15:39
فقط به مرگ فکر می‌کردیم

نعیم بهاتکی، یکی از هشت صیادی است که شب ۲۵ آبان وارد کشور شد. جوان ۲۹ ساله‌ای که سه سال و نیم پیش همراه با ۹ صیاد دیگر از بندر بریس در حوالی چابهار به قصد صید ماهی به سمت آب‌های آزاد حرکت کردند، اما به خواب‌شان هم نمی‌دیدند به جای صید ماهی، خود به اسارت ارتش‌ کشور تانزانیا درآیند و سه سال و نیم از عمرشان را در زندانی مخوف بگذرانند.

او و هفت صیاد دیگر در شرایطی به وطن برگشتند که هنوز ناخدا و یک نفر دیگر از صیادان در اسارت دولت تانزانیا هستند. گفت‌وگوی جام‌جم با صیاد آزادشده را در ادامه می‌خوانید.

باور می‌کنید آزاد شده‌اید؟
فقط خواست خدا بود که به ما رحم‌کرد. کمک او نبود، هیچ‌وقت آزاد نمی‌شدیم.

یعنی شرایط آن‌قدر بد بود که فکر می‌کردید، به ته‌خط رسیده‌اید؟
از ته خط هم بدتر بود. آنجا، جایی نیست که آدم به زنده ماندن و برگشتن فکر کند. بودن در زندان تانزانیا هیچ فرقی با مرگ نداشت. بلاتکلیفی در آنجا آدم را می‌کشد، نابود می‌کند.

مگر در زندان چه اتفاقاتی می‌افتاد که می‌گویید فرقی با مرگ نداشت؟
من و دوستانم تا به حال نه چنین زندانی دیده و نه حتی وصفش را شنیده بودیم. ظرفیت زندانی که ما در آن بودیم، ۱۲۰۰ نفر بود، اما اتاقی که من در آن بودم، یک اتاق شش در چهار بود که ۷۰ تا ۸۰ نفر در آن نگهداری می‌شدیم. جا خیلی تنگ بود و روی یک تشک یک‌نفره، سه نفر می‌خوابیدند.

قبل از توضیح در مورد شرایط زندان، در مورد نحوه دستگیری‌تان توسط ارتش تانزانیا توضیح دهید.
اواخر سال ۹۶ بود که همراه ۹ صیاد دیگر به سمت آب‌های آزاد حرکت کردیم. شب، لنج ما و موتورش به خاطر طوفانی شدن دریا خراب شد. چون لنج شکسته بود و وضعیت نامناسبی داشت، ناخدا تصمیم‌ گرفت آن را به سمت سواحل نزدیک‌ترین کشور هدایت کند که بعد متوجه شدیم، تانزانیا نزدیک‌ترین کشور به ما بوده است. مدتی بعد، دو ناو ارتش تانزانیا به ما نزدیک شدند و ما را دستگیر و به شهر دارالسلام بردند. در اسکله، لنج را گشتند، اما چیزی پیدا نکردند. البته قبل از دستگیری توسط ارتش تانزانیا، یک ناو استرالیایی ما را گرفت. در بازرسی‌ها چیزی پیدا نکردند و پس از انگشت‌نگاری و عکسبرداری از ما، رهایمان کردند.

چرا در آب‌های آزاد که صیادی هیچ مشکلی ندارد، ناو استرالیا یا هر ناو دیگری به خود اجازه داد کشتی شما را بازرسی‌کند؟
تا جایی‌که من می‌دانم، ماهیگیری در آب‌های آزاد مشکلی ندارد و ما هم در اقیانوس هند بودیم. ناوهای دیگر مثل همان ناو استرالیا فکر می‌کردند ما دزد دریایی هستیم و مواد مخدر و اسلحه جابه‌جا می‌کنیم. برای همین لنج ما را گشتند و چون چیزی پیدا نکردند، رهایمان کردند که بعد گیر ناو ارتش تانزانیا افتادیم. ما در لنج چیزی نداشتیم، اما گفتند در لنج‌تان مواد مخدر پیدا کرده‌ایم که البته این‌طور نبود. بعد هم ما را به زندان بردند و در یک اتاق جا دادند.

حرف حساب‌شان برای آزاد کردن شما چه بود؟ پول می‌خواستند؟
نه بحث آنها پول نبود. ما را در زندان نگه می‌داشتند و سر ۱۵ روز به دادگاه می‌بردند. تا دو سال‌کارمان همین بود و می‌گفتند پرونده شما هنوز آماده نیست. بعد از دو سال گفتند پرونده تکمیل شده و بعد به طور قانونی آزاد شدیم.

در دادگاه از شما چه چیزی می‌پرسیدند؟
ما هیچ حرفی نمی‌زدیم و اجازه حرف زدن هم نداشتیم. کارشان این بود که سر ۱۵ روز ما را به دادگاه ببرند تا خانم قاضی مطمئن شود که ما زنده هستیم. در این مدت، دولت تانزانیا به دنبال جمع‌آوری مدارک برای آزادی ما بود.

داشتید از شرایط زندان می‌گفتید. بعد از اسارت هر ده نفرتان در یک اتاق بودید؟
نه، طبق قانون آنجا، هم‌جرم‌ها در یک اتاق نگهداری نمی‌شوند و پخش می‌شوند.

غذا چه چیزی به شما می‌دادند؟ چند وعده می‌خوردید؟
فقط یک وعده ناهار می‌خوردیم و دیگر نه از شام خبری بود و نه از صبحانه. آنها غذایی بنام «اگالی» به ما می‌دادند که از آرد ذرت و لوبیای پخته درست شده بود. یک بشقاب بود و اصلا سیرمان هم نمی‌کرد.

حمام داشتید؟
استفاده از حمام به تعداد سال زندانی بودن بستگی داشت. زندانی‌های قدیمی می‌توانستند از حمام داخل اتاق استفاده کنند. آنها حتی با ماموران دوست بودند و هرچه دستور می‌دادند، ما باید انجام می‌دادیم. ماهایی که زندانی جدید بودیم، باید از حمام داخل حیاط استفاده می‌کردیم که آبگرم هم نداشت و سرد بود. آنجا چیزی به‌نام کولر و پنکه و آبگرمکن وجود ندارد. در زمستان می‌لرزیدیم و در تابستان شرشر عرق می‌ریختیم.

شما را کتک هم می‌زدند؟
در اتاقی که من بودم، زندانیانی از ملیت‌های دیگر هم بودند. بعضی‌های‌شان عقده‌ای بودند و برای همین یکدفعه سر هرچیزی دعوا راه می‌انداختند. این‌جور وقت‌ها زندانبانان با استفاده از یک چیزی شبیه یک باتوم چوبی، شروع به کتک زدن می‌کردند و با آن باتوم به استخوان‌های دست و پا ضربه می‌زدند. طوری می‌زدند که انگار نه انگار آدم هستیم و انگار به دیوار ضربه می‌زنند. رحم در دل‌شان نبود. به‌خاطر همین ضربه‌ها، دست و پای بعضی‌ها می‌شکست. من کاری به کسی نداشتم و در دعواها شرکت نمی‌کردم، برای همین‌کتک نخوردم. در زندان، داشتن تلفن و سیگار ممنوع بود و اگر پیدا می‌کردند، کتک می‌زدند.

به دکتر دسترسی داشتید؟
آنجا قانون خودشان را داشتند. با این‌که در زندان دکتر بود، اما هر مریضی‌ که داشتیم، نهایتا یک استامینوفن می‌دادند و تمام. مگر این‌که حال‌مان آن‌قدر وخیم می‌شد که به حال مرگ می‌افتادیم، آن‌موقع شاید رسیدگی پزشکی به ما می‌کردند.

چند بار در روز به دستشویی می‌رفتید؟
دستشویی رفتن اختیاری نبود و تا به وضع اضطرار نمی‌رسیدیم، اجازه نداشتیم به دستشویی برویم.

وضعیت بهداشت چطور بود؟ مایع دستشویی یا صابون داشتید؟
نه نداشتیم. زندانیان هیچ بهداشتی رعایت نمی‌کردند. دستشویی‌های‌شان حتی در نداشت.

زندانبانان با زندانیان ایرانی چه رفتاری داشتند؟
از ما ایرانی‌ها خوش‌شان نمی‌آمد و عقده داشتند. چون تازه ۱۵-۱۰ سال است که کشور مستقلی شده‌اند و تا قبل از آن مستعمره سایر کشورها بودند. از این ناراحت بودند که ما کشور آزادی هستیم، اما آنها تا مدت‌ها برده کشورهای دیگر بوده‌اند. برای همین به ایرانی‌ها توهین می‌کردند تا عقده‌شان را خالی‌کنند.

در طول اسارت زبان تانزانیایی هم یاد گرفتید؟ از شما در مورد چه چیزهایی سوال می‌کردند؟
بله کمی یاد گرفتم و می‌توانستم صحبت کنم. به‌طور مثال در مورد وضعیت ایران و زندان‌های ایران می‌پرسیدند که وقتی می‌گفتیم در ایران به زندانی سه وعده غذا می‌دهند، با تعجب نگاه‌مان می‌کردند و می‌گفتند اینجا از این خبرها نیست.

چه زمانی به شما گفتند که قرار است آزاد شوید؟
ششم نوامبر۲۰۲۰ یعنی ده روز قبل بود که خانم قاضی در دادگاه حکم آزادی‌مان را داد.

چطور متوجه شدید؟
اواخر دیگر مترجم داشتیم.

مترجم‌تان تانزانیایی بود یا ایرانی؟
اهل خود تانزانیا بود که کمی هم فارسی بلد بود. او گفت که آزاد شده‌ایم.

ناخدای لنج هم جزو آزادشدگان است؟
خیر، به او تهمت زدند که مواد مخدر در لنج داشته و او را به ۳۰ سال زندان محکوم کرده‌اند.

اسم ناخدا و صیاد دیگری که اسیر هستند، چیست؟
ناخدا نبی‌بخش بی‌برده و آن صیاد هم نامش محمد حنیف درزاده است.

غیر از شما ده نفر، باز هم زندانی و صیاد ایرانی دیگری هم در زندان وجود دارد؟
بله، فکر کنم حدود ۲۰ نفر ایرانی هنوز زندانی باشند. بعضی‌های‌شان حتی هفت سال از زندانی بودن‌شان می‌گذرد و هنوز وضعیت‌شان مشخص نیست که آزاد می‌شوند یا همان‌جا می‌مانند.

پس خیلی خوش‌شانس بودید که آزاد شدید؟
بله، واقعا شانس با ما یار بود.

الان چه حسی دارید؟
من هنوز هم حس می‌کنم خواب می‌بینم و باور نمی‌کنم قاضی حکم آزادی‌ام را داده باشد. دعای خیر پدر و مادر و کمک دولت ایران باعث شد تا من دوباره به وطن برگردم.

برای انتقال زندانیان ۱۶۰ میلیون تومان گرفتند

دایی نعیم هنوز هم باورش نمی‌شود خواهرزاده‌اش پس از سه سال و اندی، از اسارت دولت تانزانیا آزاد شده باشد، اما همین که او سالم به وطن برگشته، خوشحال است: «پنج، شش روز پیش، از سفارت با ما تماس گرفتند و گفتند قرار است هشت صیاد آزاد شوند و هرکدام از آنها برای برگشتن به ایران، تهیه بلیت و مخارج سفر، به ۲۰ میلیون تومان پول نیاز دارند.

خودتان می‌دانید در شرایط اقتصادی فعلی، جمع‌آوری ۲۰ میلیون تومان از طرف هر یک از خانواده صیادان کار بسیار دشواری است.

برای خانواده‌ای که از طریق صیادی و ماهیگیری روزگار می‌گذراند، تهیه این پول سخت است. بعضی از خانواده‌ها با قرض و قوله از دیگران توانستند این پول را فراهم کنند.

برخی خانواده‌ها، حتی غذایی برای خوردن هم ندارند و به سختی از یکی صد هزار و از دیگری ۲۰۰هزار تومان قرض گرفتند تا این‌که ۲۰ میلیون تومان جمع شد. پس از فراهم کردن پول، صیادان از تانزانیا به قطر و سپس به تهران و بعد هم چابهار آمدند.

صیادان آزادشده به دلیل تحمل شرایط دشوار زندان و اسارت، از لحاظ فکری و روحی وضعیت چندان مناسبی ندارند، اما همین که برگشتند، خدا را شاکر هستیم.»

لیلا حسین زاده – حوادث / روزنامه جام جم

لینک کوتاه : https://www.news.ir/?p=277632

ثبت نظر

-