بعد از تحقق آرزوی پرواز برای انسان دوپا، کاربردهای زیادی برای این پرنده فلزی در نظر گرفته شده بود.
دور از تصور نبود که این دستاورد رویایی بشر به سرعت تبدیل به ابزاری مؤثر برای قدرتنمایی و ضربه زدن به دشمنان در صحنه جنگ شود. در شروع هر جنگ مهمی، تسخیر آسمان حساب ویژهای بود که در محاسبات جنگ به قوای هوایی و اهمیت آن جایگاه ویژهای داد. این اهمیت حوادثی را، علیالخصوص بعد از جنگ جهانی اول رقم زد که تاریخ و سرنوشت بشر را بهطرز شگرفی دگرگون کرد؛ تا جایی که چرچیل نیروی هوایی را چنین توصیف کرد: نیروی هوایی یا جنگ یا تمدن بشر را پایان میدهد.
۱۰٫ حمام خون در گرنیکا (Guernica) زیر سایه کرکسها
در طول جنگهای تاریخی که در نیمه اول قرن بیستم رخ داد، جایی مابین وقایع جنگ جهانی اول و دوم، جنگ داخلی اسپانیا قرار دارد که به طرز اسفباری به نتایج خونباری رسید. در این سالها در اکثر نقاط دنیا، انواع تلاشها و درگیریها برای جابهجایی قدرت و تحقق انقلابها رخ میداد ولی با همهی بیرحمیها، واقعه گرنیکا در دوران جنگ داخلی اسپانیا بهواسطهی حضور پرندههای آهنی به نحو دیگری رقم خورد.
این جنگ، نه جنگ بین دو کشور بلکه نتیجهی مبارزهی دو گروه داخلی در کشور اسپانیا بود. در یک سمت جناح ملیگرایان (Nationalists) به رهبری ژنرال فرانسیسکو فرانکو و در سمت دیگر طرفداران جمهوری (Republicans) حضور داشتند. همانند همیشه، کشورهای همسایه با وقوع یک جنگ داخلی فرصتی را برای نفوذ و دخالت فراهم دیدند.
اتحاد جماهیر شوروی از جمهوریخواهان با جنگندههای شرکت پولیکارپوف و حمایت بمبافکن توپولوف اس بی ۲ (Tupolev SB-2) شروع به کمک کرد. از آن سو ایتالیا تحت ارادهی موسولینی، به حمایت فرانکو پرداخت. حتی آلمان که بعد از جنگ جهانی اول (جنگ بزرگ) ملزم به خلعسلاح بود نیز نتواست دربارهی درخواست کمک ملیگرایان (ناسیونالیستها) مقاومت کند و وارد معرکه شد. نتیجهی حمایت هیتلر، ورود هزاران داوطلب آلمانی به جنگ داخلی اسپانیا بود که بیشترین تعداد آن از نیروی هوایی آلمان معروف به لوفت وافه (Luftwaffe) بودند. این نیروهای ویژه به نام لژیون کرکس (Condor Legion) شناخته میشدند.
سرانجام در روز دوشنبه ۲۶ آوریل ۱۹۳۷، شهر کوچک گرنیکا در شمال اسپانیا قربانی کشوقوس جنگ شد. هنگامی که مردم شهر در بازار محلی جمع شده بودند، توسط بمبافکنهای آلمانی غافلگیر و زیر بمباران شدید قرار گرفتند. این تلاش مخوف که با نام عملیات رگین (Operation Rügen) نام گرفت، باعث شد نام گرنیکای کوچک با ۷ هزار جمعیت، در جهان بهعنوان اولین شهری که کمرش در زیر بمب باران هوایی شکسته شد، بر سر زبانها بیفتد. در طول بیش از سه ساعت حملهی هواپیماهای هاینکل (Heinkel He-111) آلمانی ۴۵ هزار کیلوگرم انواع بمب و مواد منفجره بر سر اهالی شهر فرو ریخته شد. این تهاجم بیرحمانه و ویرانگر که در طول تاریخ خونبار بشر کمنظیر بود؛ علاوهبر تخریب ۷۰ درصد شهر منجر به فرار غیر نظامیان و مردم شد، تا جایی که جمعیت شهر نیز به یکسوم کاهش پیدا کرد.
وخامت اوضاع بهحدی شد که فرانکوی مخوف و صادرکنندهی دستور حمله به شهر، در اعلامیهای کل واقعه را زیر سؤال برد و انگشت اتهام را به سمت کمونیستها گرفت. در عین حال، آتشسوزی شهر را هم به گردن جمهوریخواهان گذاشت که در حین عقبنشینی به آن دست زدند.
هر چند این تهمتها و رفع تهمتها تا مرگ فرانکو ادامه داشت ولی در نهایت این آتشافروزی، دو تأثیر برجستهی دیگر نیز داشت. اول، حضور و تأثیر خاص بمبافکنها علیالخصوص برای آلمان نازی که با این تجربه و تحلیل استراتژی آن متوجه اهمیت و قدرت نیروی هوایی شده بود. همچنین ترس دیگر کشورهای اروپایی از قدرتی که دوباره در آلمان در حال ظهور بود. البته حق با آنها بود، زیرا نازیهای آلمان با تکیه بر این تجربه به خلق تاکتیک خونباری به نام بمباران اشباع (carpet bombing) دست زدند که تکیه آن بر ریزش متراکم بمب در یک منطقه بهمنظور نابودی کامل منطقه بود.
جنگهای هوایی با قدرت شگرف خود مسیر تاریخ را تغییر میدهند
دومین اتفاق، خلق تابلوی گرنیکا اثر پابلو پیکاسو بود که از معروفترین آثار ضدجنگ به شمار میرود و باعث شد تا حادثه گرنیکا در زیر تبلیغات فرانکو و حامیان او مدفون نشود. تابلوی گرنیکا (Guernica) بیانیهای تصویری درباره قساوت و سنگدلی انسان و استفاده از تکنولوژی مدرن برای ریختن خون همنوعان خود است. آن بمباران خونین خاطرهای نبود که بهسادگی از اذهان پاک شود. داستان افسانهای نیز در مورد تابلوی گرنیکا وجود دارد که نشانگر تأثیر عمیق این نوع وقایع است. وقتی یک افسر آلمان، برای اولینبار نقاشی گرنیکا را میبیند و تحت تأثیر آن به پیکاسو میگوید: «این کار شما است؟» پیکاسو در جواب میگوید: «خیر، این کار شما است».
در هر حال نمونهای از این تابلو در قالب پردهی نقشدار در سازمان ملل آویخته شد تا با یادآوری این فاجعه، شاید بشر دوباره از انجام چنین تصمیمهای هولناکی پرهیز کند.
۹. حمله برقآسا از آسمان لهستان
تاکتیک ژنرال گوردیان به نام حمله برق آسا (Blitzkrieg) مورد پسند هیلتر قرار گرفت و کابوس جنگ جهانی دوم در اول سپتامبر ۱۹۳۹ به حقیقت بدل شد. حملهی برقآسا یک استراتژی مبتنی بر غافلگیری بود که بر سرعت و کوبندگی بیرحمانه و شدید پایهریزی شده بود.
دو رکن اصلی این استراتژی بر پایهی قدرت هواپیما در آسمان و تانک در زمین استوار بود. شوک روانی و خسارت سنگین هواپیماهای بمبافکن بر سر تأسیسات زیرساختی، راهها و حتی غیرنظامیان، کشور هدف را دچار هرجومرج و سردرگمی میکرد و در این زمان بود که پیشقراولان قوای زمینی در قالب تانکهای سریع و قدرتمند به نفوذ در قلمرو دشمن میپرداختند تا راه برای نیروی زمینی و تصرف کامل فتوحات فراهم کنند. حمله لوفت وافه آلمان با کسب تجربه گرنیکا و حمایت قوای زمینی تجهیزشده به کشور لهستان، کار سختی نبود.
در نیروهای هوای لهستان آن دوران، گل سر سبد نیروی هوایی، هواپیمای P.Z.L مدل P.11 بود که در برابر بمبافکن مدرن آلمانی مسرشمیت (Messerschmitt) و حتی جنگندهی شکاری گوستاو که دارای قدرت و سرعت بیشتری بودند، حرف چندانی برای گفتن نداشتند. مشکل بزرگ بعدی تعداد اندک هواپیمای لهستان بود.
از آن سو، خلبانان P.11 یک اسلحه پنهانی، به نام شجاعت داشتند و با همهی کاستیها در برابر نیروهای هوای آلمان (لوفت وافه) ایستادگی کردند و ۱۲۶ هواپیمای آلمان را ساقط کردند؛ ولی با شکست خلبانان شجاع لهستانی، قوای تبلیغاتی آلمان ادعا کرد گه نیروی هوایی لهستان در عرض یک روز نابود شده است و البته این دور از حقیقت بود. خلبانان P.11 با شجاعت در برابر بمبافکنهای هاینکل در حفاظت از ورشو در آسمان مبارزه میکردند؛ لیکن دست همکاری که یلستین با هیلتر در ماه اوت گذاشته طبق معاهده عدم تجاوز داده بود، تقدیری جز شکست برای نجات کشور قوم لَه (Lechites) نمیگذاشت.
وقایع تلخ به نحوی پیش رفت که خلبانان لهستان به دو دسته تقسیم شدند. عدهای در عین ناامیدی و بیباکانه به نبرد هوایی خود با جنگندههای قدرتمند آلمانی میرفتند تا شاید از طرف دوستان قدیم در آن سوی مرزها راه نجاتی برسد که البته هرگز نرسید. دیگر خلبانهایی بودند که به کشورهای دوست مانند فرانسه و بریتانیا عقبنشینی کردند تا با تجدید قوا به مهلکهی جنگ با ماشین کشتار هوایی نازی برگردند.
سقوط لهستان مهر تاییدی بر موفقیت استراتژی حملهی برقآسا بود. شیوهای که لهستان را کمتر از یک ماه به زیر سلطه آلمان برد، تیر سرکوبگری بود در دست نازیها که اکنون به سمت دیگر کشورهای اروپای غربی نشانهگیری شده بود.
۸. نبرد بریتانیا
دومینوی سقوط کشورهای اروپایی به دست ارتش آلمان هیتلری تا ژوئن ۱۹۴۰ بیوقفه و با قدرت در جریان بود. بعد از لهستان، بلژیک، هلند و فرانسه راهی جز تسلیم نمیدیدند. این هنگامی بود که هیتلر لاغراندام، نگاه خود را به قلمروی جزیرهنشینان معطوف کرد؛ جایی که مرد چاقی به نام وینستون چرچیل از مدتها قبل، ظهور هیتلر را پیشبینی کرده بود؛ اما هیلتر مقابل خود مانعی به نام کانال مانش را میدید و البته نیروی دریایی گوش به زنگ و قدرتمند بریتانیا که در طول سالها استعمارگری آبدیده شده بود و در اقصی نقاط جهان حضور داشت.
پس راه آغاز تهاجم آلمانیها، جنگ از آسمان بود تا گام دوم و اجرای عملیات آب و خاکی شیر دریا (Sea Lion) برای نفوذ و تصرف به انگلستان مهیا شود. این فصل از جنگ بانی یکی از درخشانترین لحظات در تاریخ نبردهای هوایی بشر شد. هواپیماهای نیروی هوایی سلطنتی بریتانیا (RAF) همانند سوپرمرین اسپیتفایر (Supermarine Spitfire) و هاوکر هاریکن (Hawker Hurricane) در مقابل رقبا آلمانی خود مسرشمیت به مقابله و جنگی خونین پرداختند.
آلمانها با راهی کردن ۱۳۰۰ بمبافکن و ۱۲۰۰ جنگنده یک و دو موتوره به مقابله نیروهای هوایی بریتانیایی که تنها ۶۰۰ جنگنده از قبیل اسپیت فایر و هاریکن در خط مقدم داشت، حمله خود را آغاز کرد. هرچند نیروهای هوایی آلمان از لحاظ عددی در برتری قرار داشتند، از نظر تجربهی سازماندهی برای مدیریت برتری هوایی، دچار ضعف بزرگی بودند. از آن سو، نقطهقوت انگلیسیها تکنولوژی ابتدایی ولی بسیار مؤثر رادار آنها بود. این رادارهای اولیه مزیت غافلگیری را از آلمانها گرفته بودند. هر چند آلمانیها با ضعف در شناسایی نقاط قوت و ضعف انگلستان مشکل را برای خود دو چندان کرده بودند.
در ماههای ژوئیه و اوت ضربات قوای هوایی آلمان محدوده به بنادر، تأسیسات فرماندهی، نظامی و ایستگاههای راداری یا نبردهای هوایی بود تا شاید بتواند سد نفوذ به انگلستان را بشکند. تلفات خلبانان جوان و بیشتر یکماهه آموزشدیده انگلیسی در این حملات و مبارزات دردآور بود؛ اما هزینهی این درگیری برای آلمانها با از رده خارج شدن ۶۰۰ هواپیمای مسرشمیت و هاینکل و خلبانان آن، نیز سنگین بود. آلمانیها در مقابل خلبانان انگلیسی که از جان و دل مایه میگذاشتند، متوقف شده بودند که ناگهان انگلیس با یک حملهی غافلگیرانه و مستقیم به برلین باعث تحقیر هیتلر شد تا انتقامی درخور نیز گرفته باشد. هیلتر زخمخورده نیز به قوای هوایی خود دستور دارد که تمرکز حملهها را از مرزها به عمق انگلستان و شهر لندن تغییر دهند.
با دستور هیتلر، حمله به لندن شدت گرفت و در طی ۵۷ شب هراسناک، تلفات سنگینی به مردم عادی و غیرنظامیان وارد شد اما این تمرکز شدید در حمله به شهرها باعث شد که نیروهای هوایی انگلستان که در زیر فشار حملات هوایی، تقریبا در حال از بین رفتن بودند، جانی دوباره بگیرند و با سازماندهی مجدد و برای حفظ آسمان جزیره به پرواز درآیند. مخالفت ملکه با سفر به کانادا برای حفظ جانش، با وجود بمباران لندن و حتی کاخ سلطنتی، مردم ماتمزده را متحد و همدل کرد تا انتقام خود را از نازیها بگیرند. سخنان چرچیل حرف دل مردم بود.
ما نباید شکست بخوریم یا تسلیم شویم. باید تا آخر راه برویم. ما باید در فرانسه، در دریاها، در اقیانوسها بجنگیم. ما با پرورش اعتماد و تقویت قدرتمان در آسمانها نیز میجنگیم. از جزیرهمان دفاع میکنیم؛ با هر هزینهای که لازم باشد. ما در سواحل میجنگیم، در زمینها، مزارع، در تپهها و خیابانها میجنگیم. ما هرگز تسلیم نخواهیم شد و حتی اگر که من برای لحظهای به وقوع آن باور ندارم، زمانی این جزیره یا بخش اعظم آن زیر بار گرسنگی و تسلیم اسیر شده بود، امپراطوری ما، فراتر از دریاها، مسلح و تحت حمایت ناوگان بریتانیا به مبارزه ادامه خواهد داد.
در نهایت پرندههای پرشمار ولی بیسازمان آلمانی در مقابل تلاش منظم و حسابشدهی اسپیت فایرها و هاریکنها انگلیسی با خون خود بهای سختی دادند. هیتلر نیز پایان توقف حمله به انگلیس را صادر کرد. در حالی که هنوز بهطرز غریبی تهدید حمله به انگلیس توسط هیتلر برای مقاصد شوم و تبلیغاتی نازیها هر از گاهی برجسته میشد.
ادامه دارد…