سوءتفاهمها درباره ترامپ، هرچند با تأخیر، اما در حال برطرفشدن است. پرترهای که او و دستیارانش از «شکستناپذیر»بودنش ترسیم کردند، معوج شده و همزمان تصویر جعلی که ترامپ و همدستانش از جو بایدن، سیاستمدار کهنهکار از حزب دموکرات، بهمثابه رقیبی منفعل و ناتوان ارائه میدادند نیز در حال محوشدن است.
بااینحال هم در رسانهها و باور عمومی آمریکا و هم در رسانهها و باور عمومی ایران، کماکان «پرفروشترین تحلیل» این است که «ترامپ شکست نخواهد خورد».
برای برخی از ما ناظران تحولات سیاسی و اجتماعی ایالات متحده که روند نظرسنجیها را از چندین ماه قبل بهصورت روزانه -یا حتی ساعتی- بررسی کردهایم، آن را با نظرسنجیها از سال ۲۰۰۰ به این سو تطبیق دادهایم و تحولات چشمگیر سیاسی و اجتماعی آمریکا در دو قرن اخیر را کموبیش مطالعه کردهایم، این تحلیلِ بسیار جدی وجود دارد که ترامپ در انتخابات سوم نوامبر (سیزدهم آبان) شکست خواهد خورد. بااینحال، ارائه این تحلیل به جامعه ایران بهشکلی غیرنرمال به امری غیرممکن شده است. اخیرا چند «باور رایج نادرست» بهطور قدرتمندی هم در توییتر و کانالهای تلگرامی، هم در رسانههای جریان اصلی داخل (مطبوعات و صداوسیما) و هم در تلویزیونهای خارج از ایران شکل گرفته است که به گمراهی گسترده-و آنچنان که استدلال خواهیم کرد گمراهی خودخواسته- مخاطبان منجر شده است و شانس فروش تحلیلهایی را که با چنین باورهایی همراه نیستند کاهش میدهد.
چند نمونه:
باور رایج اول: نظرسنجیها در سال ۲۰۱۶ اشتباه از آب درآمده است.
باوری نادرست؛ میانگین نظرسنجیها که چهار سال قبل در سایت RealClearPolitcs ارائه شد بهدرستی نتیجه انتخابات که پیروزی کلینتون در آرای ملی بود را پیشبینی کرد. حاشیه برتری در نظرسنجیها ۳٫۳ درصد بود و برتری واقعی و نهایی کلینتون در انتخابات ۲٫۱ درصد.
باور رایج دوم: «محتمل و رایج» است کاندیدایی آرای مردمی را به دست آورد، اما آرای الکترال را نَه.
این ضعیفترین احتمال در تاریخ انتخاباتی آمریکا است. از سال ۱۸۸۸ تا سال ۲۰۱۶ فقط دو بار چنین استثنائی رخ داده و از سال ۱۷۸۸ تا ۲۰۱۶ فقط پنج بار رخ داده است. تاکنون در ایالات متحده ۵۶ بار انتخابات برگزار شده است. بیتردید برای امری که احتمال وقوعش چنین استثنائی بوده نباید از گزاره «محتمل» استفاده کرد؛ بلکه یک استثنای بسیار استثنائی است که در تحلیل وقایع با «ذهن آرام» اغلب بهحساب نمیآید.
باور رایج سوم: بهصورت سنتی نظرسنجیها نتوانستهاند پیروز انتخابات را درست حدس بزنند.
تقریبا تماما اشتباه. در سال ۲۰۱۲ میانگین نظرسنجیها بهدرستی نامزد برنده -باراک اوباما- را پیشبینی کردند. اوباما سه درصد بیشتر از میانگین نظرسنجیها رأی آورد. در سال ۲۰۰۸ در رقابت میان باراک اوباما و جان مککین میانگین نظرسنجی برتری ۷٫۶درصدی اوباما را نشان داد و نهایتا در انتخابات او برتری ۷٫۳درصدی به دست آورد. در سال ۲۰۰۴، رقابت میان جورج بوش و جان کری، نتایج نظرسنجیها پیروزی بوش با برتری ۱٫۵درصدی را پیشبینی کردند و نهایتا او با برتری ۲٫۴درصدی پیروز شد. در سال ۲۰۰۰، نظرسنجیها آرای بوش را ۴۸ درصد اعلام کردند و آرای واقعی او ۴۷٫۹ درصد بود. در سال ۱۹۹۶، نظرسنجیها پیروزی بیل کلینتون بر باب دل را برتری هفتدرصدی پیشبینی کردند و کلینتون با برتری ۸٫۴درصدی مجددا انتخاب شد. در سال ۱۹۹۲ نظرسنجیها شکست جورج هربرت بوش با کسب ۳۷ درصد آرا را پیشبینی کردند، او ۳۷٫۴ درصد آرا را به خود اختصاص داد و انتخابات را به کلینتون ۴۶ساله واگذار کرد.
باور رایج چهارم: در آمریکا اصلا رئیسجمهور تکدورهای نداشتهایم.
ادعایی نادرست؛ جرالد فورد، جیمی کارتر و جورج بوشِ پدر، همگی رئیسجمهورهای تکدورهای بودهاند که سال ۱۹۷۶ و۱۹۸۰ و ۱۹۹۲ انتخابات را به رقبای خود واگذار کردند.
جو بایدن بر اساس نظرسنجی روز یکشنبه ۸٫۱ درصد از ترامپ پیشی گرفته است. بااینحال جامعه ایران -و البته خود جامعه آمریکا- هنوز برای باور این واقعیت که شانس بایدن برای بردن انتخابات ماه آینده «بسیار بیشتر» یا حتی «بیشتر» از ترامپ است با مقاومت روانی بسیار جدی روبهروست. میشود تحلیلهای دقیقی در رابطه با نظرسنجیهای اخیر انجام داد و به جامعه اطمینان خاطر داد که «بهاحتمال بسیار بالا» ترامپ بازنده است. اما چنین تحلیلهایی پیش از ترسیم مواجهه عصبی جامعه با «ایماژِ ترامپ» با بیتوجهی روبهرو خواهد شد. بنابراین پیش از ارائه یک تحلیل آماری و علمی، ضرورت جدی وجود دارد که این پرسش مطرح شود: ریشه روانی «نامیرایی» و «شکستناپذیری» ترامپ در ذهن جامعه ایران از کجا میآید؟ چرا نمیخواهیم به شکست ترامپ «امیدوار» باشیم و امید خود را بازگو کنیم؟
چهار سال قبل «واقعه ترامپ» بهراستی رخ داد. کاندیدایی که فاصلهاش با هیلاری کلینتون، نامزد حزب دموکرات، در ۹ آگوست ۲۰۱۶، ۷٫۴ درصد بوده است، هشتم نوامبر در روز انتخابات، این فاصله را به ۳٫۳ کاهش میدهد و در نهایت به دومین کاندیدا در ۱۳۰ سال اخیر بدل میشود که بدون برخورداری از اکثریت آرای مردمی، بهدلیل کسب اکثریت آرای الکترال وارد کاخ سفید میشود. جامعه آمریکا پس از انتخابات ۲۰۱۶ از وضعیت «شکستخورده انتخاباتی» که از منظر سیاسی کماکان نرمال بود، وارد وضعیت -نسبتا دائمی- «قربانی تحت آزار» (Abused) شد. آمریکا در سال ۲۰۱۶ با آن چیزی مواجه شد که از آن تحت عنوان «اختلال اضطراب پس از سانحه»
post-traumatic stress disorder (PTSD) یا با ترجمه دقیقتر «اختلال استرس پساتروما (زخم روحی)» نام برده میشود. به این معنی که شهروندان در آمریکا با این سانحه یا زخم مواجه شدند که شیوه مشارکتشان در انتخابات به پیروزی مردی با سوابق هولناک (زنستیزی، فساد جنسی، نفرتپراکنی، نژادپرستی و فساد اقتصادی قابل توجه) منجر شده است. فاعل سیاسی بهدلیل تشعشعات شدید سانحه تحت تأثیر عصبی و اضطرابی تجربهنشده قرار گرفته و از آن پس در معرض این تهدید قرار میگیرد که از منظر شناختی و تحلیلی دچار صدمه جدی میشود، یعنی «استثنا» (سانحه بد-تروما) برای او به «قاعده» تبدیل میشود و تصور میکند «روال» بر مبنای استثناها پیش خواهد رفت.
مواجهه قربانی با آزارگر
ترجمه بخشی از مصاحبهای که بهتازگی دکتر سث نورهولم، عصبشناس و یکی از پیشروترین متخصصان اختلال استرس پساتروما و «هراس» در جهان با مجله «سالن» انجام داد، برای روشنترشدن ماجرا کمککننده است:
مجله سالن: چرخهای از فراز و نشیب، بالا و پایین، امید و یأس در عصر ترامپ وجود دارد، زمانی که به نظر میآید او متوقف شده است، مجددا جان سالم به در میبرد و قدرتمندتر میشود. این ترن هوایی عاطفی (اشاره به قطارهای غلتان شهربازیها) چه تأثیری بر مردم آمریکا داشته است؟
دکتر نورهولم: این ماجرا با مدل ارتباط آزارگرایانه Relationship Abusive تطبیق دارد. اگر ارتباط آزارگرایانه را مدنظر قرار دهید، قربانیها اغلب به خود میگوید: «فردا اوضاع بهتر میشود، چراکه فردا خانوادهام میآیند». یا اینکه در اداره پلیس فرم ادعای آزار را پر کردهاند و قدمهایی برداشتهاند تا شرایط آزارگرایانه تغییر کند؛ اما اگر آن گامها برای پایان آزار عمل نکند چه؟ این چرخه تأثیر منفی ترکیبی و جمعشونده دارد. مردم آمریکا از نظر روانشناختی مورد آزار دونالد ترامپ قرار گرفتهاند. تمام آن گزارشها در ارتباط با بزهکاریها او از زمان رسوایی روسیه به بعد را در نظر بگیرید، ماجرای افشاگر (شنود مکالمه ترامپ با رئیسجمهور اوکراین)، تمام آن حجم مدارک. مردم آمریکا، بهمثابه قربانی تحت آزار میگویند: «اوکی. قدری امید دارم. مقامات (قضائی) این مسئله را دنبال خواهند کرد». بعد میبینند ویلیام بار را میخرند و گزارش مولر هم رقیق و آبکی و نادرست ارائه میشود و هیچچیز بهمعنای عقوبت رخ نمیدهد. مردم آمریکا که قربانی آزاردیده هستند میگویند: «اوکی، این نشد». بعد دوره سوگ، دلمردگی و غم است. بعد از آن مردم آمریکا میگوید: «اوکی. قدم بعدی که میتوانم بردارم چیست؟». بعد میبینند که ترامپ استیضاح شده است. حالا جمعبندی این میشود: «اوکی. این قرار است آن مکانیسمی باشد که میتوانم از طریق آن ارتباط آزارگرایانه را پایان دهم». حالا وارد آن روند (استیضاح در) دسامبر و ژانویه میشویم. صفی از شاهدان و کل این اطلاعات لعنتی وجود دارد. به نظر میرسید کار ترامپ تمام است، اما دوباره ترامپ از همه اینها قسر در میرود. خوی جنگطلبی ترامپ و یادآوریها مبنی بر اینکه او به تسلیحات هستهای دسترسی دارد شبیه آن است که آزارگر به شریک عاطفی خود میگوید: «یادت باشد، من با هفتتیر خود میخوابم». بنابراین حرفم این است که ما بهعنوان متخصصان سلامت روان منتظر بودیم که بیماری روحی در عصر ترامپ تشدید شود، حالا هم که با یک بیماری همهگیر کنترلنشده که ۲۰۰ هزار نفر را کشته و زندگی میلیونها تن را به خطر انداخته، همراه شده است. مردم آمریکا، بهمثابه قربانیان آزار ترامپ، اینک میگوید: «لعنت، این هم نمونهای دیگر از اینکه هیچ اتفاقی رخ نخواهد داد».
با این مقدمه من مایل هستم جامعه ایران را هم پس از جامعه آمریکا -یا اصلا پیش از جامعه آمریکا- قربانی جدی آزارهای ترامپ قلمداد کنم. هرچه نباشد جامعه آمریکا بهدلیل آزارهای ترامپ به فقر و فلاکتی دچار نشد که ما ایرانیها در سه سال اخیر تجربه کردیم. بر همین مبنا میشود کاملا دریافت که چرا جامعه ایران از زمان بروز کشنده و کشدارِ ویروس کرونا در آمریکا در ماه اسفند و بعد تظاهرات بسیار گسترده ملی علیه نژادپرستی در سراسر ایالات متحده در ماه خرداد و تیر و بعد سیل نظرسنجیهای ماه مرداد و شهریور که کاهش شدید اقبال به ترامپ در انتخابات را نشان میداد، کماکان از پذیرش این «امید» که ترامپ ممکن است از صحنه سیاسی آمریکا حذف شود و ارتباط «ما قربانیان» با یک «آزاردهنده» بیرحم قطع شود، سر باز میزند. به دیگر بیان، جامعه ایران از اردیبهشت ۹۷ تا شهریور ۹۷ -دوره بهتبرانگیز افزایش ۴۰۰درصدی قیمت ارز- بهعنوان قربانی ترامپ در وضعیت آزاردیدگی قرار گرفت و با توقف موقت سقوط ارزش پول ملی در اواسط پاییز همان سال، وارد اختلال استرس پساتروما شد. متعاقبا با امیدبستن به حلوفصل ماجرا سوار بر قطار غلتان و مارپیچ عاطفیای شد که نسبت به تجربه آمریکاییها بهشدت سرسامآورتر و اضطرابآلودتر بود؛ زیرا جامعه تمامیت مدنی خود را از منظر حداقلهای اقتصادی برای زیست آبرومندانه تحت خطر میدید. حداقل دستمزد در ایران از ۳۰۰ دلار در سال ۹۶، امسال به ۶۰ دلار در ماه رسیده است. ترامپ جدا از طراحی نقشهای همهجانبه برای فوران فقر در کشور، بارها و بارها بهصورت صریح ایران را بهمنزله یک ملت تحقیر کرد؛ نخستین دستور اجرائی که او در قامت رئیسجمهور آمریکا امضا کرد، ممنوعیت سفر ایرانیان به ایالات متحده بود، او دستکم دو بار از «ملت تروریست» برای توصیف ایران استفاده کرد و زمستان گذشته نیز تهدید کرد