دوم- در لیگ یک، اکثریت با تیمهایی نبود که بتوان در جریان و زمره «دانشافزایی» قرارشان داد که عزم دارند و خود را به کسب دانایی بیشتر مکلف کردهاند!
سوم- در لیگ یک، جای بچههای مستعدتر و دارندگان قابلیت زیادتر، خالی نشان میدهد! همه مربیان و همه تیمها، تجربهگرایی را ترجیح دادهاند! جوانگرایی یواش یواش در حال «مذموم» شدن است! و بلکه «مشمولذمه» شده است!
چهارم- در لیگ یک، پدیده تازهای ندیدیم! یا جوانی که از استعداد ویژهای برخوردار باشد! ما که ندیدیم! چرا، در تیم ملوان یک مهدی هاشمینژاد هست، ولی عموماً کسی و به ویژه جوانی نبود که خلاف روند عمومی این مسابقهها، حرکت کند: … نمایشی و فانتزی بازی کند و لایق لقب «بنزین سبز» که یعنی آیندهدار است این جوان، باشد! حتی یک نفر هم!
فوتبال ما، دل و جرأت استفاده از بچههای آیندهدار را از دست داده است و به غلط میگوید: استعدادهای خاص، دیگر وجود ندارند!
لایقها و لایقترها
مس رفسنجان که اول شد، لیاقت صعود به لیگ برتر را داشت. مس رفسنجان، بهترین مربی این دوره از مسابقهها را داشت و سازمان منظم و دقیقی هم پشتیبانیاش میکرد.
محمد ربیعی، از اول تا آخر، کارش درست بود و مس رفسنجان هم برای ربیعی و تیمش کم نگذاشت! در و پنجره، کاملاً بههم خوردند و جور آمدند! در نیمفصل دوم، یک تازهمربی فوتبالبلد و عاشق خود مربیگری و نه کاسب فوتبال هم به میدان آمد! رضا عنایتی نشان داد که بر تعداد مربیان آیندهدار، یک تن اضافه شده است! عنایتی در تیم هوادار، قیامت کرد در نیمفصل دوم! چه خوب شد که او آمد تا محمد ربیعی تنها نباشد و احساس بیرقیبی نکند!
صعود تیم آلومینیوم اراک هم مبارک اتفاقی بود که مردم اراک را صاحب یک ثروت اجتماعی عمومی و غیردولتی کرد! اما برای سال بعد فوتبالی، اراکیها چه تیمی خواهند بست؟ مثل شاهین بوشهر؟ مثل پیکان؟ مثل گلگهر قبل از تغییرات نیمفصل، یا نه؟!
رسول خطیبی هم اگر بود و اگر ماند، برای ریشه قرص کردن در فوتبال، به دلالها رو نمیدهد!
مردان اول لیگ یک
اتفاقات قشنگ و هم نازیبا، در جریان بازیهای لیگ یک، کم رخ نداد! جدا شدن «سره از ناسره» یکی از مهمترین جنبههای سالی بود که تمام شد و گذشت! چه صاحبان «نامهای گنده» که دماغشان به خاک مالیده شد! مردانی که باز هم باختند و باز هم شکست خوردند و عین خیالشان هم نیست! عادت کردهاند به باخت! معتاد شدهاند به باختن!
یکی مثل محمد ربیعی، هم خوب بازی میکند و هم برنده میشود و هم با «برندگی» از گرداب غرور فاصله میگیرد و «ادا و اطوار» درنمیآورد! اینان پیروزند! درست مثل رضا عنایتی و مجتبی حسینی و رسول خطیبی و محسن آشوری و امیر خلیفهاصل! و عدهای هم بازنده و بازندهتر مثل…… چهکار داریم که بازندگان کیانند! وقتی میبازند و خود را برنده میپندارند، بگذار بیفتند و ببینند سزای خویش! کسی را که خود را به خواب زده، بگذارید ببازد و خوابهای ناز ببیند!
نه مثل شاهین بوشهر و گلگهر
مس رفسنجان و آلومینیوم اراک! دو تیم جدید! دو پتانسیل بزرگ! در اراک، این شهر صنعتی و در رفسنجان، این شهر متکی به صنعت و سرشار از معدن، چگونه تیمداری خواهند کرد؟ صعود برای سقوط یا این تازه اول عشق است و پردههای دیدنی از فوتبال گسترده ایران، هنوز «بازِ باز» نشده است و صبح دولتش هنوز ندمیده است!
هم اراک که کاستیهای فراوان در بافت شهر و استان خود دارد و هم رفسنجان که داراییهای استراتژیک ورزشش، با نداریهای چشمگیری روبهرو است، باید در بخش «سختافزار»ها دست به کار شود!
سازمان لیگ که باز هم میگوییم خسته نباشد، در این زمینه باید دست به کاری بشود که کار باشد! یادگار و ماندگار!
ملوانی از نو بباید ساخت!
متأسفیم که نیرویزمینی حذف شد! بیشتر متأسفیم که سپیدرود هم به دسته ۲ رفت! گرچه فرشاد پیوس، فرشاد آقای گل، یک تیم دیگر را- پس از سپیدرود- به دست یک میآورد! تیم چوکای تالش را!
بله، میگفتیم! خوشبختانه ملوان حذف نشد! بالا و پایین جدول لیگ به کار افتادند تا ملوان، بدون برد، ماندگار شود! ولی…
ولی این تیم که در شیراز با قشقایی مساوی کرد تا سقوط نکند، مگر نشانی از ملوان بودن در خود داشت؟
اول کار لازم این است: نوسازی در ملوان! دوبارهسازی ملوان! بهسان یک ساختمان کلنگی، باید از بن و از پایه، این کهنه منزل را کوبید و از نو، یک تیم تمامعیار، یک ملوان ششدانگ! حالا نوبت میرسد به آقای دنیامالی! نوبت میرسد آقای شجاع! دوره خستهها و خستگیها گذشت! دست به کار شوید!